اي نامت سرچشمهء هنر
دور از تو انديشهء بدان
پاينده ماني و جاودان....
هر شبكه، هر روز بيش از ده بار اين را تكرار ميكند. هر مجري هر برنامهء مربوط و غير مربوط يك جايي بين حرفهايش دو سه بيت آن را ميخواند. ته هر سريال و هر فيلمي يك جوري بيبهانه و با بهانه از آهنگ يا كل متن اين استفاده ميكنند.
پلهاي بزرگ تهران كه روي بزرگراهها زه شده است. ميلههاي بلند براي پرچمهايي كه نميدانم براي زيبايي هستند، يا سمبل يا چه؟ ميلههايي كه مثل يك كوه چيده شدهاند. از كوتاه شروع ميشود به بلندترين و باز از همانجا شروع به كوتاه شدن ميكند، چيزي شبيه مثلث يا هرم يا نمودار پيك سينوس يا ...
چند روزي همهشان سياه بودند. سياه سياه. باد زمستان منقلبت ميكرد وقتي هفت پرچم سياه هر طرف يك پل بزرگ رو بام شهرت ميرقصيدند. اما خوب! مذهب ريشهدارتر از من و تو است.
حالا تمام شش پرچم، پرچم ايرانند و آن بالاترين باز پرچم سياه. اينامت سرچشمهء هنر... بالاتر از سياهي رنگي نيست. و سياهي از همه چيز بالاتر. و ايران و سفيدي و سبزي و سرخي همه قبل از سياهي....دور از تو انديشهء بدان.... تعلقي به مذهب ندارم، اما ميخواهم از منطقش دفاع كنم: فاصلهء بين حسين، عاشورا و كربلا تا سياهي....؟؟؟پاينده ماني و جاودان....حالا هنوز هم باد زمستاني ميوزد و اين بار پرچمهاي ايران پايين تر، به وضوح پايينتر از سياهي خوشرقصي ميكنند و يادت مياندازند كه ....عشق تو چون شد پيشهام... . يادم ميماند از مردم شهرم توقع شادي نداشته باشم، يادم ميماند مردم شهرم بيش از هر چيزي سياهي را احترام ميكنند. يادم ميماند مردم شهرم مهرباني را كوچكترين گمشدهء زندگيشان تصور ميكنند. يادم ميماند مردم شهرم ....دوراز تو نيست انديشهام....يادم ميماند...