اميد مردم به زندگي
احساس ياس
نارضايتي
احساس تحقير
از آن بالاتر احساس انكار شدن، نفي شدن، حذف شدن
پنجشنبه شب هنوز آن سكوت سرشار از ناامني تو خيابان ها، كوچه ها، رستوران ها و پاركها وجود داشت.
هنوز تلخي و ناراحتي مردم موج ميزد.
جمعه شب اما اوضاع فرق كرده بود، مردم انگار يكباره بخواهند انرژي بگيرند، به سمت زندگي هجوم آورده بودند.
بحث ها همانهايي بود كه اين دو هفته...
حرفها راجع به همان چيزهايي بود كه اين دو هفته...
اما همه بودند، تو پاركها جاي سوزن انداختن نبود. نزديك به هم خانواده به خانواده... و گاهي صداي بلند پخش ماشيني كه رد ميشد.
ته پارك اما 4 تا چادر نظامي بزرگ به اضافه 7-8 تا ماشين شخصي كه تو پارك ايستاده بودند. توي چادرها به طور منظمي (از نوع نظامي) چيده بود و گاهي سري كه از آن تو ديده ميشد.و ردي از يگان ويژه نظامي.
و فقط با فاصله 100 متر 200 متر خانواده ها و زيراندازهايشان و غذاي گرم و بحث داغ گرچه خونين و خشونت ديده و واقعيت روز...
مطمئنم كه مردم ما با مردم "1984" خيلي فرق دارند.
*1984 رماني از جورج اورول
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر