حكم حبس دلآرام علي در دادگاه تجديد نظر تاييد شد.
تاريخ، شهرزادِ 22 خرداد 85 را هميشه در ذهنش نگه ميدارد.
تاريخ يادش ميماند كه ايران آن زمان، تحت كدام حكومت اداره ميشد.
يادش ميماند كه رئيس جمهور كه بود و چه ميكرد.
يادش ميماند كه نخبگان و روشنفكران آن دوران، كه در باب زنان درفشاني ميكردند چه كساني بودند.
يادش ميماند كه كدام يك از هنرمندان آن دوره، گوشهايشان را بر قصههاي شهرزاد بسته بودند.
تاريخ در برگ برگش ثبت ميكند كه ده ضربه شلاق براي دختر بيست و اندي ساله، تازه عروس چطور ثبت شد.
تاريخ روزهاي دو سال و 6 ماه را كه دختران و همسران آقايان در آغوششان خواهند آرميد و دستهاي متعصب و خشك شده از استبدادشان، نتوانست كمي از خشونتش بكاهد، مرتب ميشمارد. و خبر شبهاي زندان شهرزاد، فاصله بين دختران و زنان آقايان را با آنها زياد ميكند؛ در ذهن و قلب و حضورشان.
تاريخ ميداند كه اين مدت يعني هزار و صد و ده روز، شهرزاد ما را پرآوازه تر از شهرازد ضحاك ميكند و منتظر است كه نظارهگر وقاحت به انتها رسيده مرداني باشد كه جوري بازي ميكنند كه گويا هيچ چيزي از انسانيت و شرف و اخلاق ندارند براي از دست دادن.كه كاش دين كه نه به قول حسينشان آزادگي داشتند. هتك هر حرمتي را روا ميشمارند.
تاريخ گواه است كه عكس دختركمان ثبت شده در همه ذهنها هست. زن درشت اندامي كه او را روي زمين كشيد به بهاي تمام ظلمهاي ديده، و به بهاي چيزي كه او براي زنان طلب ميكرد، بارها و بارها و بارها پشيمان خواهد شد و خواهد گريست، همانطور كه امروز مزدوران بينوا چنين شدهاند، اما مردان حكم دهنده چه؟
پشيماني تاريخيشان را به كجا ميتوانند ببرند؟
من، تو، او، ما، شما، آنها همه در ميدان بوديم. حالا چطور است كه به جاي همه ما هزار و صد و ده نفر، دلآراممان را هزار و صد و ده روز حبس خواهند كرد؟ به خيالشان با حبس دلآرام، ما آرام توانيم نشست؟
تاريخ! روزهاي حبس گنجي را به خاطرشان بيآور و هزينههايي كه تا آخر عمرشان براي آن روزها ميدهند، بهشان يادآوري كن كه با حبس دلآرام، گنج ديگري را قدر خواهيم دانست و ... .
تاريخ، شهرزادِ 22 خرداد 85 را هميشه در ذهنش نگه ميدارد.
تاريخ يادش ميماند كه ايران آن زمان، تحت كدام حكومت اداره ميشد.
يادش ميماند كه رئيس جمهور كه بود و چه ميكرد.
يادش ميماند كه نخبگان و روشنفكران آن دوران، كه در باب زنان درفشاني ميكردند چه كساني بودند.
يادش ميماند كه كدام يك از هنرمندان آن دوره، گوشهايشان را بر قصههاي شهرزاد بسته بودند.
تاريخ در برگ برگش ثبت ميكند كه ده ضربه شلاق براي دختر بيست و اندي ساله، تازه عروس چطور ثبت شد.
تاريخ روزهاي دو سال و 6 ماه را كه دختران و همسران آقايان در آغوششان خواهند آرميد و دستهاي متعصب و خشك شده از استبدادشان، نتوانست كمي از خشونتش بكاهد، مرتب ميشمارد. و خبر شبهاي زندان شهرزاد، فاصله بين دختران و زنان آقايان را با آنها زياد ميكند؛ در ذهن و قلب و حضورشان.
تاريخ ميداند كه اين مدت يعني هزار و صد و ده روز، شهرزاد ما را پرآوازه تر از شهرازد ضحاك ميكند و منتظر است كه نظارهگر وقاحت به انتها رسيده مرداني باشد كه جوري بازي ميكنند كه گويا هيچ چيزي از انسانيت و شرف و اخلاق ندارند براي از دست دادن.كه كاش دين كه نه به قول حسينشان آزادگي داشتند. هتك هر حرمتي را روا ميشمارند.
تاريخ گواه است كه عكس دختركمان ثبت شده در همه ذهنها هست. زن درشت اندامي كه او را روي زمين كشيد به بهاي تمام ظلمهاي ديده، و به بهاي چيزي كه او براي زنان طلب ميكرد، بارها و بارها و بارها پشيمان خواهد شد و خواهد گريست، همانطور كه امروز مزدوران بينوا چنين شدهاند، اما مردان حكم دهنده چه؟
پشيماني تاريخيشان را به كجا ميتوانند ببرند؟
من، تو، او، ما، شما، آنها همه در ميدان بوديم. حالا چطور است كه به جاي همه ما هزار و صد و ده نفر، دلآراممان را هزار و صد و ده روز حبس خواهند كرد؟ به خيالشان با حبس دلآرام، ما آرام توانيم نشست؟
تاريخ! روزهاي حبس گنجي را به خاطرشان بيآور و هزينههايي كه تا آخر عمرشان براي آن روزها ميدهند، بهشان يادآوري كن كه با حبس دلآرام، گنج ديگري را قدر خواهيم دانست و ... .
پينوشت: خبر دلآرام
Delaram Ali to Receive Lashings and Serve Prison Term of 2 Years 6 Months
وبلاگها: