سهشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۸۶
اظهار نظر آزاد است و خوب بعد قانون اجرا ميشود و زندان...
:
خبرنگار: مي خواستم بدانم نظر شما درباره نقش زنان ايران در اين وهله تاريخي چيست؟ برخي از زنان دارند تظاهرات مي كنند و امضا جمع مي كنند براي آزادي خودشان نظر شما چيست؟
رييس جمهور: امروز زنهاي ما در همه عرصه ها حضور دارند در امور كشور مشاركت مستقيم دارند در كارهاي علمي، در كارهاي فرهنگي و در كارهاي سياسي. البته شما مي بينيد در يك جامعه 70 ميليوني افراد و احزاب ديگري هستند كه يك حرف هاي ديگري بزنند. مهم اين است كه آزادي است در ايران كارشان را انجام مي دهند و كسي هم كاري با آنها ندارد. در ايران اظهارنظر آزاد است. يك عده اي از خانم ها اظهارنظر مي كنند اشكالي نداره قانون اجرا خواهد شد برويد تو خيابان خانمها را ببينيد.البته نگاه ملت ما به زن با نگاه بعضي از سياستمداران و صاحبان كمپاني هاي بزرگ جهاني متفاوت است در جامعه ما احترامي كه براي زن قائلند براي مردها قائل نيستند اين جا زنها عزيزترين اقشار جامعه هستند و محترم تر از همه هستند حقوقي كه براي زن ها هست بيش از حقوقي است كه براي مردها است كه به خاطر اهميت زنان و وجود زنان كه ارزشمندتر است، اينگونه است.
داريم ميميريم از شدت ارزشمندتر بودن. نفس كم ميآوريم از زيادي حقوقي كه نسبت به اقشار ديگر داريم.
از شدت ارزشمندي براي آقايان، نوع پوشش، مكان تفريح، نوع تحصيل، نوع كار، نوع و نحوه خواب، سليقه، خوراك و ميزان دم و بازدممان را هم برايمان با طرحهاي ضربتي معين ميكنند.
شنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۶
سه اپيزود
بايد چيزهايي را راجع به خودم بنويسم. گاهي مي ترسم از اينكه اين آكواريوم تبديل به سينما بشود كه ديگر نتوانم رها زندگي كنم تويش، و اين شمارنده لعنتي است كه گاهي اضطرابِ زير ِپروژكتور زندگي كردن را بالا پايين مي كند، اما خوب ميداني وبلاگ who cares? بايد خودم بمانم. آره شايد هم مغرورم!
***
ميگويد زمان لازم است براي اينكه بتواند شدت احساسش را تقليل بدهد. بايد فرصت بدهم.خوب زمان!... . اما وقتي مي بينم كه زمان فقط دارد احساس سطحي پر دامنه را به احساس عمقي كمي كوچك تبديل ميكند، حق دارم نگران بشوم. بيش از هر چيز نگران براي خودم كه مسئوليت چيزي كه ميدانم انتهايش كجاست با من است. اما كاش بتوانم راه آرامي پيدا كنم.
***
آن موقعي كه بايد ميفهميد چه وضعيتي را از دست داده است آنقدر راحت و بياهميت تصميمم را پذيرفت و رفت كه حتي ذرهاي شك نكردم به تصميمم و هرگز نخواستم كه ثانيهاي ديگر تلاش كنم. اما حالا كه دارد از بيرون ميبيند و ميشناسد، هر از گاهي برميگردد و ناخنك زدنش را آگاهانه رها ميكند و اين گاهي مجبورم مي كنم كه صاف تو صورتش بگويم: لطفن بيرون! ميخواهم تنها باشم!
***
با جزئيات يادش است. ميخواهم بدانم كدام رفتار من ترساندتش؟
راجع به كار مي گويد. ميگويد تو خودت را تعميم مي دهي. تكرار ميكنم. تمام جملههاي من با مثال فرضي خودم بود كه ضميرهايش همه من و مربوط به من بود. ميگويد من ميفهمم تو چي ميگويي اما كسي مثل تو نيست.
ميگذرد.
خوب! ديگر؟
مي گويد تو خانواده و زندگي خانوادگي را زير سوال بردي. مي گويد تو گفتي دوست نداري مادر شوي به قيمت از دست دادن زندگي خودت.
ميگويم شرايطي كه من زندگي خانوادگي را زير سوال بردم تو بحثي مربوط به جايگاه زن و مرد بود. آره هنوز هم اگر قرار باشد من هويتم را تبديل به همسر فلاني بكنم، چه فرق مي كند دوست دختر فلاني و يا ... تشكيل خانواده ذرهاي برايم اهميت ندارد. اما راجع به مادر شدن ( نمي دانم چرا بهش نمي گويم كه آرزو دارم كه مي توانستم مادر بشوم، كه عاشق بچهها هستم. نمي دانم چرا توضيح نميدهم اين همه زندگي و كارم با بچهها جبران چه چيزي است كه مي دانم به خيلي دلايل احتمال وقوعش خيلي كم است.)
مي گويد تو گفتي كه متعهد به ازدواج تا پايان عمر نيستي. مي گويم حرف من به نظرت منطقيتر است يا حرف كسي كه امضا ميكند، قرارداد رسمي ميبندد و متعهد ميشود تا آخر عمرش حتمن بماند؟ در حالي كه شش ماه قبل حتي ذره اي از اين وضعيتش را هم پيشبيني نمي كرد؟ مي گويم من نميتوانم چنين تعهد بيمنطقي بدهم، اما تا وقتي بتوانم، بتوانيم، بخواهم و بخواهيم هستم. من منطقيترم يا بقيه؟
ميگويد تو با ميانگين كلي جامعه متفاوتي. ميگويم خوب! و اين به نظر تو محكوم است به زياده روي؟
برايم عجيب است كه جزئيات در خاطرش است. برايم عجيب است كه حرفهاي من پررنگ تو ذهنش مانده است. شايد هر جمله را از زماني بيش از يك سال و اندي قبل تا همين لحظه و همان روز بيرون مي كشد. و برايم عجيب است كه به نظرش من عجيبم.
جمعه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۶
به زنان نوني شهرم!
تفاوت بزرگ فعالان جنبش زنان(به ويژه زنان و نه مردان مورد نظرم است)، با جنبشهاي ديگر اجتماعي كه عمدتن توسط مردها چرخانده ميشود( به خصوص كه من خوشبختانه جنبش دانشجويي را سالها از نزديك لمس كردم و بازماندههاي جنبش كارگري دو سه دهه قبل را هم ميشناسم):
يكي اين است كه زنها، به خاطر پيشينيه تاريخي سرزنش شنوي طولانيمدتشان، راحتتر مي توانند بدون اينكه رگهايشان ورم كند و صدايشان بم بشود، انتقاد بشنوند. و باز به خاطر تيزهوشي زنانهاي كه در اينگونه موارد به لطف تاريخ پيدا كردهاند، سريع مسيري را پيدا ميكنند كه منتقد را به قول... از آن خودشان ميكنند، (چيزي كه در دموكرات ترين مردان هم در رفتار ريز و خصوصيشان بيعيب و نقص نميماند هرگز و راحت به چشم ميآيد.)
دوم اين كه به دليل ضعيفبودن در تاريخي طولاني مدت و صلحطلبي كه گاهي به اشتباه و يا شايد هم با برداشتي درست جز خصلتهاي روانشناسانهي زنان نام برده ميشود؛ در آرامش و صلح و يا بهتر بگويم در زمينه مي توانند تغييراتي اساسي ايجاد كنند، بدون اينكه در دل مخالفان سرسخت ِ تغيير، آب تكان بخورد.
گرچه اين خصوصيات از پيشينههاي نابرابري ميآيد، اما سازگار شدن با آنها و به كاركرد بهينهرساندنشان هم كاري است كه حالا باعث برتري خصيصههاي در زنان شده است. انتقاد پذيري مسالمتجويانه و صلحخواهي.
نمي دانم اين دوره تاريخي در كجا ثبت خواهد شد. اما وظيفهام بود كه در كناري بنويسم كه زناني هستند چنان آرام و صلحطلب و چنان باهوش كه خواستههايشان را با تمام زندگيشان معاوضه ميكنند. و زناني هستند چنان قدرتمند و چنان زيرك و انتقادخواه، كه هوش و تواناييشان را با پذيرفتن انتقادها افزايش مي دهند.
دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۶
1)كمپين و چالشها
آخرين دستگيري براي اولين بار فقط به هنگام امضا جمع كردن براي كمپين و با اين دليل كه اين اقدام عليه نظام محسوب مي شود بود، با توجه به همه حرفهاي قبلي آقايان كه ما با كمپين و مطالبت كمپين هيچ مشكلي نداريم. و بعد صحبت هاي وزير اطلاعات كه جنبش زنان و دانشجويي به فكر براندازي نرم نظاماند.
واقعيت اين است كه مطالبات حقوقي كه خواستار تغيير قوانين تصويب شده و اجرايي حكومت است، نميتواند جنبش غير سياسي تلقي بشود. و از طرف ديگر جنبش سياسي به شرطي مي تواند موفق باشد و در نظم و ساختار اجتماعي تغيير به وجود بيآورد كه به صورت خودجوش در بين اكثريت و يا قشر وسيعي از يك كشور باشد. حالا ما هرجا كه فقط يك وجه قضيه را محكم چسبيديم، ناخودآگاه وجه ديگرش از دستمان خارج ميشود، مگر اينكه سازماندهي براي پيشبرد دو هدف دقيق و هوشمندانه و با در نظر گرفتن همه جوانب باشد.
از طرفي واقعيت اين است كه ما در كشوري زندگي مي كنيم كه مصلحتانديشي و ترس مواجه با هر چه برخلاف خواست حكومت است، زياد است و و روز به روز هم به دليل ميزان بالاي بيكاري، تورم و فشار اقتصادي و نابرابري بسيار زياد طبقات اجتماعي و كم بودن سرمايه اجتماعي اين محافظه كاري بيشتر و بيشتر ميشود.
بنابراين هر برخورد قهري و تبيهي و خشونت آميز حكومت با اين جنبش و به طور خاص با كمپين، علاوه بر اين كه موضع حكومت را در برابر اين مطالبات واضح ميكند، و تصميمگيري در بعد سياسي را روشن تر ميكند، از طرف ديگر باعث ريزش نيروي مردمي ميشود كه بدنه اين جنبش و مبارزه ملي را تشكيل مي دهند.
اين از طرفي خوب است، چون به طور فرض در اين دستگيري آخر، ما به وضوح ميتوانيم تصميمگيرندگان حكومت را با حقوقدانان به چالش بيندازيم كه طبق قوانين همين مملكت امضا گرفتن جرم است و يا نه. و از طرفي كساني هستند كه بعد از همين نمونه مي خواهند كه امضاهايشان پس گرفته بشود و يا از بين افراد مردمي كه امضا جمع ميكردند نخواهند به دردسرهاي مشابه بيفتند.
شايد راه گسترش كمپين و آگاهيبخشي عمومي شبكه درختي يا هرمي باشد كه بين افراد با در نظر گرفتن نزديكان و آشناهاي هر كس، پيش برد و اين نياز به آموزش پيشرفتهتر و تغيير سازماندهي فعلي است.
ادامه دارد...
یکشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۶
5 عصر
شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۶
بازنگري
از نظر درسي: كلاسها تصادفي تقسيمبندي شده بود، تمام بچههاي من، جز 30 درصد اول كل مجموعه شدند. اين 30 درصد، در بدترين حالت است و نه حتي ميانگين.
اما دسته گلهايي كه آب دادم:
- يك بار كه داشتيم راجع به مبحث نور حرف ميزديم،حرف را كشاندم به هالهءنوري كه دور عكس امامها و ... ميكشند(بچهها بين 10 تا 13 سالهاند.) سوال، سوال، سوال... تا رسيد به روح و جن و ... . قول دادم يك بار سر فرصت راجع به اين موضوع صحبت كنيم. بچهها يادشان رفتهبود اما وقتي دوباره خودم بحث را شروع كردم و هر چه موهومات را نفي كردم، بچهها به هيجان آمده بودند. دو هفته بعد يكي از دخترها گفت كه حرفهاي من را امتحان كرده است، ديگر از چيزي نميترسد.
- نزديك تعطيلات به بچهها گفتم، به جاي درس خواندن تا ميتوانيد در تعطيلات تفريح كنيد تا روزهاي درسي قبراق باشيد.
- روزي كه حرف از كتابخواندن بود و بچهها شاكي بودن از نداشتن مجوز خواندن خيلي كتابها توسط پدرها ومادرهايشان، گفتم هيچ كتابي براي شما ممنوع نيست، اگر كتابي را باز كرديد خوانديد و فهميديد من بهتان توصيه ميكنم تا آخر آن كتاب را بخوانيد.
- به بچهها ياد دادم كه اگر چيزي به نظرشان اشكال دارد بايد ياد بگيرند كه انتقاد كنند. مثلن راجع به سيستمي كه تويش بوديم شروع كرديم.
واكنشهايي كه از بچهها ديدم:
- بچهها ميگفتند خوب توضيح ميدهيد. موقع رياضي هميشه بچهها اصرار داشتند كه مرتب تمرين بهشان بدهم تا سر كلاس حل كنند، ساعتهاي تفريح هميشه با اصرار بايد ميفرستادمشان بيرون.
- سيستم يك برگ نظرخواهي به بچه ها داده بود. همهء بچهها راجع به من نوشته بودند خيلي خوشاخلاق و شوخ و بامزه است. يكي از بچه ها نوشته بود هيچ روزي يادم نمي آيد كه لبخند روي صورتش نبوده باشد. (حس خيلي خوبي داشتم، ياد روزي افتادم كه ساعت 6:30 صبح در حالي كه ميلرزيدم از عصبانيت و ناراحتي آن شوك را خواندم و بعد رفتم سر كلاس. ياد روزي كه تا صبح از فشار ترديد تصميمگيري نخوابيده بودم و صبح رفتم سر كلاس و ... . خوشحال بودم كه اينها هيچكدام به كلاس و بچهها منعكس نشده است.)
- يكي از بچهها روزهاي آخر موقع صدا كردنم، به اشتباه مرتب ميگفت مامان ( از احساس نزديكي بچهها خوشحال بودم.)
- يكي از بچهها برايم نوشته بود آرزو مي كند به هر جا كه ميخواهم برسم.(حس خوبي بود كه بچهها برداشتشان از من بودن در انتهاي مسيرم نبوده است.)
اينها باشد تا اين ترم چطور بگذرد... . چنان ولعي دارم براي درس دادن به دختربچههاي كوچك و تغيير تابوهايي در ذهنشان و كاشتن خلاقيت در وجود پر تخيلشان كه شايد براي هيچ كاري چنين شوق نداشته باشم.
و همچنان هم...
خلاصه، از بين خيل 40-50 نفري دبيران و آموزشدهندههاي آنجا فقط يك نفر امضا كرده بود، آن هم بدون اينكه بقيه بفهمند. و همه با تاكيد بر موافقتشان، دليلشان احتياط و ترس از دست دادن كار و دوزار حقوق بازنشستگي و چه و چه بودهاست. اين را هم اضافه كنم كه واسطه يكي از برجستهترين دبيران همان مجموعه بود.
با تمام احترامي كه براي معلمها قائلم و با در نظر گرفتن شرايط سخت كاري و معيشتيشان، اما خوب به نظر ميآيد با اين وضع ِ آموزشدهندهها، تا سالهاي سال فرهنگ مردم هيچ تغييري نكند. معلمي كه با ترس سر كلاس برود و با ترس آموزش بدهد، چطور ميتواند تمام واقعيت را بيان كند؟ چطور ميتواند فكر كردن و انتخاب را ياد بدهد؟ چطور مي تواند انسانيت را ديكته بگويد؟ و از نسلي كه اينچنين پرورده ميشود چه انتظاري ميشود داشت؟
***
با تمام شعارهايي كه ميدهم و اصرار دارم عمليشان كنم، زنجيري را در خودم كشف كردم كه نميگذارد احساسم از يك شعاعي پا فراتر بگذارد و چنان بيرحمانه و مرموز چنين ميكند كه تا به حال نديده بودمش.
بايد در فكر باز كردن زنجير باشم اما به نظر بسيار سخت و طولاني ميآيد.
پنجشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۶
دغدغهها
گزارش نشست ديروز تحكيم وحدت: جنبش زنان تهديدها و مقاومتها ( حرفهاي عبدي قابل تامل بود.
اين هم متن سخنراني نوشين در نشست تحكيم. زاويه ديد نوشين هم قابل تحسين است.
اكبر گنجي هم در مورد جنبش زنان تحليلي صحبت ميكند. ميگويد چند همسري اغراق است. اما خوب نميشود گفت چون كم اتفاق ميافتد نبايد بهش گير داد. گاهي چيزهايي را زمان حل مي كند اما بايد با زمان همروي كرد.
تكليف ناهيد و محبوبه هم همچنان نامعلوم.
***
بدون اينكه بفهمم دارم پير ميشوم. سه روز پشت هم بدون اينكه آگاهانه بدونم چه ميكنم، آخرين لحظه موقع از خانه بيرون رفتن، روسريم را عوض كردم و رنگش را تيره برگزيدم. با هزار توجيه كه اينجا فلان و آنجا بهمان... . يك لحظه غافلگير شدم، فكر كردم چه زود پير شدي و محافظهكار و همرنگ جماعت!!!
دوشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۸۶
انتقاد يعني شانس از دست دادن
من اگر به چيزي فكر كنم صريح ميگويم و تو هم بايد بتواني رك بودنم را بپذيري.
تو اگر چيزي بگويي، بيش از اين كه به چرايي چيزي كه ميگويي فكر كنم، احساسيترين رفتارم را در مقابل حرفت انجام ميدهم و آنقدر بهم برميخورد كه ديگر جرات نكني از من انتقاد كني.
معلمهايمان از وقتي ميرويم دبستان اينطوري هستند.
پدر و مادرهايمان در رابطه با ما اينطوري هستند.
كارفرما برخوردش با ما در هر سطحي كه باشيم اينطوري است.
ما همه اينها را مي دانيم، اما خوب ميداني در هر صورت ما هم اينطوري هستيم. يادت باشد فقط بپذير. فقط. وگرنه تهديد مي كنيمت كه به تاريخ ميسپريمت.
ميبيني تو چقدر ايراد داري و ما چقدر مظلوم و معصوميم؟
جايگاه جنبش زنان در بين احزاب و جنبش ها و مردان
بحث بسيار مهمي است.
يك عذاب وجدان براي تداخل درگيري ذهني با اتفاقات
شنبه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۶
امضا
يك پيام ميرسد. بين خنده و شوخي و شاديهاي سيزده شروع ميكنم با لحن شوخي بلند خواندن: سارا و همسرش، ناهيد، محبوبه و ... صدايم را پايين ميآورم، لحن شوخيم ميپرد. كنارم نشسته... دستگير شدهاند. نگاهم ميكند، شوكه است. ميگويد تو نميداني اينها كنترل ميشود؟ مگر قرار نبود...؟ سريع گوشي را از جلوي چشمش مي گردانم و ميگويم:سسسسسسسس شلوغش نكن. چيزي نيست. و بلند ميشوم از كنارش.
زنگ ميزند. ميگويد الآن كانال فلان داشت يك چيزي راجع به آن امضاها ... . ميگويم بله ميدانم، جاي هيچ نگراني نيست... ميگويد همسايهمان آمده و خواهش كرده كه ... ميگويد ميداني كه مردم ميترسند.
هزار نفر امضا كردند كه چرا دو نفر را بردند اوين آن هم فقط به خاطر امضا جمع كردن تو مكان عمومي و بدون هيچ اختلال و در تهايت آرامش... خوب؟ خوب؟ خوب ديگر! كي از اين گفت كه بايد تقسيم كار بشود تو اين جور مواقع؟ كي يادش ماند بايد براي امضاهاي گرفته شده امنيت ايجاد كرد تا هر بار امضا و امضا و امضاي جديد؟ آيا در حال دور زدن نيانداختندمان؟ يا شايد هم اين يعني مبارزه براي حقوق مسلم...؟
كوچكترين زمان خالي كه بين كار پيدا مي كند ميگويد تعدادي از زنان فعال جنبش را دستگير كرده بودند و دوباره هم... ميگويد خوب همه مايوس ميشوند، پوزخند مي زند و رد ميشود. شيريني پخش ميكند و بلند بين همه همكارهاي خانم و آقا ميگويد اين شيريني ختنه سوران پسرم است، يعني ميخواهم بگويم واقعن خوردن دارد...!!!
دوشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۶
جمعه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۶
انتهاي عشق
وقتي اصول رودرروي هم قرار بگيرند انتها تعريف كردن كار سادهاي نيست.
انتهاي عشق كجاست؟ عدم شادي؟ عدم لذت؟ آزار خود؟ آزار ديگري؟
آزار ديدن براي آرامش و لذت ديگري؟ شكنجه شدن براي آرامش و لذت ديگري؟
از عشق حرف ميزنم. نه اعتقاد نه ايمان نه آرمان. از عشق يك آدم به يك آدم ديگر. از زمينيترين نوع عشق.
عاشقي كه خودش را آزار ميدهد براي معشوقش، اختيار با خودش است.
اما عاشقي كه ديگري را آزار ميدهد براي معشوقش چه بايد كرد؟ حال اگر عاشق ظالم، معشوق توي نفر سوم باشد چه؟
اگر معشوقه، به دليل جنون نزديكانش را آزرد كي ميتواند تصميم بگيرد كه بايد مجنون را به حال خود رها كرد تا مرگ، بلكه نزديكانش تامين رواني بشوند؟
اگر معشوقه، به دليل جنون نزديكانش را آزرد كيميتواند تصميم بگيرد كه بايد نزديكانش مجنون را حمايت كنند حتي زير فشار آزار؟
من واهمهام از روزي است كه تو به اميد آينده براي ساختن ميآيي و من چيزي جز سرماي آزارهايت نداشته باشم و ببيني كه تا چد بياعتمادم به تو و به اميدت و به عشق بيارزشمان.
اما اگر واهمهام طولاني شد و ديگران را آزرد تو مسئولي و من مسئولم و كي؟
هرچه گفتم مستند بود. منطقي بود. و قابل تامل. اما گريهام گرفت. من با تمام احساس، تا انتهاي منطق و تفكر پيش ميروم اما احساسم را ...؟ متاثر شد و من ميلرزيدم.
وبلاگ گوشهايت را باز كن. آزارم ميدهند آدمهايي كه به جاي شنوا بودن براي كم كردن فشار، سكوت ميكنند. ترك ميكنند. نقد ميكنند. نسخه پدرانه ميپيچند. شايد هم من پرتوقعام.
به نظرم بايد فرصت متنفر شدن را به خودم بدهم.
دوشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۶
قانون و امنيت جاني
صحنههاي خشن كم نديدم تو عمرم. صحنه هاي كتك خوردن آدمها تو تجمعها. صحنههاي بردن مجرم زير كتك و لگد پليسها چه در ايران چه خارج از ايران. فيلمهاي حال به هم زن سنگسار. فيلمها و عكسهاي هجومهاي وحشيانه به خانههاي دانشجويي و چه و چه ... فيلمهاي اعدام و جنگ و قتل عامهاي دستهجمعي ... . اما هنوز شوكهام. خانهاي كه تا چهار روز پيش آماده بود براي عيد، فقط خاكستري متروكه ازش مانده است. چنان خاكستري كه نميشود از روي خاكسترها بدون كارشناسي تشخيص داد كدام خاكستر فرش است كدام خاكستر سراميك و كدام خاكستر تلويزيون؟
نميدانم! وقتي چهار تا هيزم را آتش ميزني اگر آتش را با آب خاموش نكني دست كم يك شب تا صبح زمان لازم است و حرارت تا چوب سوخته تبديل به خاكستر بشود.
چقدر بايد آتش مانده باشد كه از مبل حتي اسكلت چوبيش هم نماند و فقط فنرهاي سياهش و جايش كه خاكستر دارد را بتواني تشخيص بدهي.
زن التماس كرده بود كه خانه را به نامت ميكنم فقط اگر از زندگي من و بچهها بيرون بروي و برنگردي، مردك تهديد كرده بود كه اگر من پايم را بيرون بگذارم از زندگي شما، اول تو را بعد دو تا بچهها را و بعد خودم را ميكشم.
همچنان تحمل ميكند و فقط در مقابل اصرار كمك دوست و آشنا ميگويد وسايل زندگي و يك خانه ديگر براي چي؟ كه باز آتشش بزند؟
دو بار تا پاي طلاق رفته است و آمده اما هر بار تهديدهاي مردك كه چنين ميكنم و چنان... پيشمانش كرده است. فكر كرده است هزينه آزار بعد از طلاق بيشتر است. فقط مي گويد بايد فكر كنم. حتي با وكيلش هم صحبت نمي كند. همه ماندهايم كه چقدر بايد خوي وحشي يك آدم، تهديد كننده و رعب آور باشد كه زن هيچ اقدامي نميكند.
به فاصله دو متر در اتاق دوتا مبل نيست شده است از شدت آتش. از تلويزيون فقط خوردههاي شيشه مانده است، فرش هيچ اثري جز خاكستر ازش نمانده است و آن وقت روي ميز ديگر با فاصله يك متر كنار آن خاكسترها، صحيفه سجاديه روي ميز باز است و فقط اطراف كاغذهايش كمي سياه شده است و يكي از شمعدانيهاي 23 سال پيش عقد هم كنار آن روي ميز بود. اين چطور آتش سوزي است؟
قانون چطور ميخواهد از زن و دو بچهاش حمايت كند؟ به فرض كه طلاق هم صادر شد، امنيت جاني اين سه نفر و هر كس ديگري كه به آنها كمك كرده است را كدام نيروي امنيتي ميتواند تامين كند؟
مردك رواني و ديوانه را چطور ميشود مهار كرد وقتي هر بار بعد از بستري شدن، ظرف 2-3 هفته مرخص شده است؟
ذهنم درگير است. هر وكيلي را كه ميشناختم ازش كمك گرفتم. اما ...
ميترسم... . همه چيز سوخته بود. همه چيز.
یکشنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۶
آتش
از بيرون خانه پنجرههاي شكسته، ديوارهاي دود گرفته، و خرابهاي كه فقط بوي سوختگي مي دهد معلوم است.
از سفري برگشته است كه به همت فاميل به جاي فرار از خانه تبديل به سفر عيدانه شده بود.
شوهرش تو خانه نيست. اما همه چيز سوخته. وقتي مينويسم همه چيز نميدانم عمق همه چيز زندگي را چطور توي اين دو كلمه جا بدهم؟ يخچال، تلويزيون، ماشين لباسشويي، كامپيوتر بچهها، همه كتابها و جزوهها، فرش و مبل و تخت و درهاي خانه و پنجرههايي كه همه شكستهاند و ديوارهاي سياه دود گرفته و همه مدارك شخصي: شناسنامه و مدارك دانشگاه و حتي سند خانه و ... .
از پشت تلفن صداي گريههاي بلند زن ميآيد. و صدايي كه ميگويد مردك سالم است و حتي يك سوختگي كوچك هم ندارد.
رسيدن به جايي كه آرزوي مرگ يك آدم را بكني. از ته دلم ميگذرد كاش خودش هم سوخته بود.
ميگويد دارد به شكايت فكر ميكند. ميگويد ميخواهد دلايل جمع كند كه امنيت جاني ندارد. نه او و نه بچههايش. ته دلم خوشحال ميشوم خيلي زياد. 7 سالم بود كه از اين مرد ترسيدم. 14 سالم بود كه حس كردم متنفرم از اين مرد اما هيچ چيز نگفتم، طولاني گريه كردم براي زن بيچاره و هيچ بار نتوانستم چيزي بگويم چون حدس ميزدم كه او خودش اين مردك را ميشناسد، فقط اين سوال همه اين 12- 13 سال تو ذهنم چرخ ميزد كه چرا جدا نميشود؟ چي باعث ميشود كه صبر كند؟
به فرض كه خواست خودش بوده است، به فرض كه انتخاب خودش بوده است، حتي اگر با پافشاري، اما نميفهميدم چي اين همه سال باعث ميشد اينهمه تحملش كند؟ هزينه يك انتخاب حتي اگر اشتباه به قيمت همه عمر و جواني و زندگي ميارزد؟
حالا آن خانهاي را كه با كار شبانهروزي اين سالها با هزار سختي خريده بود و مهيا كرده بود براي عيد، مردك به ويرانهاي بدل كرده است كه حتي يك شب هم ميشود تويش ماند.
هيچ اثري از تركيدگي گاز نيست. خودش هيچ آسيبي نديده است. همه چيز چنان سوخته است كه به خاكستر بدل شده است. مردك همه زندگي را سوزانده است.
خوشحالم كه كار يكسره شد. خوشحالم كه هيچ توجيهي برايش نمانده است كه مردك را تحمل كند. خوشحالم؟!! نه نه ! نميدانم. همه چيز را سوزانده است.
ميترسم. از انتخاب ميترسم. از هزينه خوشيهاي كوتاهمدت ميترسم. از خودم از تو ميترسم. از وجدان انساني كه زندگي را زهر ميكند تا دليلي براي رها نشدن بيآوري ميترسم. از ترحم به قيمت زندگي ميترسم. از آتش.. از ... ...
شنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۶
سهشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۵
با خودم! لطفن نخوانيد
متنفرم از اينكه به پارسال همين روزها تو وبلاگ نگاهي بيندازم.
متنفرم كه بخواهم چند ماه آينده را تو ذهنم بچينم.
اما ...
چه اهميتي دارد؟ چه اهميتي دارد كه كي و چي و چقدر اهميت دارد؟
يك حس مزخرف دارم.
دوشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۵
یکشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۵
مردسالاري پنهان
حالا نوبت معلمهاست.
شاهرودی به مرتضوی :حضور در اجتماعات قانونی و بیان اعتراضات به روش مدنی از حقوق شهروندی و از مظاهر دموکراسی است لذا فرهنگیان نباید در بازدداشت بمانند!
نه تقابل نه رقابت پاسخ بهاره هدايت به تحليلي كه سخن از پدرخواندگي گنجي گفته است.
آسيه اميني تعريف ميكرد كه در روزهاي بازداشتشان، جزء عجيبترين چيزهايي كه ديده بودند، برخورد پليسهاي مرد با پليسهاي زن بوده است. ميگفت با همان خشونتي كه ما را به طرف اتوبوس ميراندند و با همان لحني كه به ما توهين ميكردند و با ما حرف ميزدند، با همان صورت و به همان شكل هم پليسهاي زن را به طرف ما هدايت ميكردند. ميگفت ما مانده بوديم كه اينها هر دو پليسند اما تفاوت بين نوع برخورد آيا فقط به خاطر جايگاه اداري و قدرت است يا همان بحث معروف جنسيت؟
از زبان همسالان خودمان زياد شنيدم كه "عزيزم تو نه! اما خوب قبول كن كه مردها از زنها برترند."
يا "بهتان برنخورد ها! منظورم شما نيستيد، اما قبول كنيد كه زنها با مردها خيلي خيلي فاصله دارند."
يا " بايد قبول كرد كه به جز در موارد استثنايي(با چشم و سر و كله هم به تو اشاره ميكند.) زنها ذاتن از مردها ناتوانترند."
چيزي وجود دارد به نام مردسالاري پنهان. يعني زير بازي كردن. مردان پليس رو بازي ميكنند، بازجوها زير. مسنترها و بزرگترها رو بازي ميكنند، جوانترها و همسالان زير. مادربزرگها رو بازي ميكنند، اما گاه مادرها به ناچار زير. اما خوب! وجود دارد. در پوست و گوشت و خون همه ما مردسالاري وجود دارد. تمرين زيادي ميخواهد تا آن زير بازي كردن خودمان را هم كشف كنيم.
يكي كتك مي زند. يكي پوز خند ميزند. يكي استخدام نمي كند. يكي شوخي ميكند. يكي دشنام جنسي ميدهد. يكي اجازه بروز نميدهد. يكي به حساب نمي آورد. يكي به عنوان صندوقچه احساس باهات رفتار ميكند، كه وقتي نياز شد درت را باز كند. يكي توهين ميكند. يكي قضاوت ميكند. يكي... يكي... يكي... همهي اينها همان مردسالاري است. گاهي رو است و ميتواني نامش را تذكر بدهي و گاهي زير است و اگر نامش را بگويي به تهمت زدن متهم مي شوي. اما خوب! ما كه ميدانيم. همهمان خوب ميدانيم همهاش همان است.
شنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۵
شادي و محبوبه
جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۵
اجراي سناريوي كيهان
چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۵
جنبش زنان و مردان يا مردان و جنبش زنان
يك وقتهايي يك چيزي تو ذهن گره ميخورد كه تا مفصل بهش فكر نكني و باهاش كلنجار نروي رها نميكندت و آن جايگاه مردان در جنبش زنان امروز ايران است.
شايد اصلن بحث مناسبي نباشد براي اين روزها، شايد هم جايگاهش حالا نباشد، شايد هم اتفاقن موضوع مهمي است كه ميتواند نقطه عطف بشود. در هر صورت به نظرم همان طور كه تبعيض جنسيتي عليه زنان در طول تاريخ كار را تا به امروز به اينجا كشانده، فكر ميكنم شايد يك دفعه، رها كردن بررسي و تحليل كنش زنان با مردان، و جايگاه جنبش زنان در بين مردان يا جايگاه مردان در جنبش زنان، ممكن است به نوع ديگري تعادل را به هم بزند.
روزهايي كه انگهاي زيادي بر دوش فمنيسيتهاي ايران بوده است، زياد دور نيست. گرچه شايد اوج برچسبها مربوط به زمان نوجواني من است، اما بعضي از آنها خوب يادم است، چون شايد تحليلهاي آن روزها را متاسفانه خيلي تحت تاثير ميگذاشت، يا دست كم تحليلهايي را كه سن من ميتوانست درك كند متاثر ميكرد.
زماني كه فمنيستها متهم ميشدند به اين كه به دليل مطلقه بودن، بيوه بودن، يا مجرد بودن در سن بالا، به خاطر مشكلات شخصي خودشان و با اثبات هزار دليل ( و بهتر است بگويم كوته بيني اثبات كنندهها) دچار مرد ستيزي هستند و هر چه از برابري و آزادي و حقوق زنان ميگويند صرفن از اين منظر است يا قسمت عمدهايش از اين منظر است.
كاري با اين ندارم كه اين تحليل چقدر درست بوده است و اگر هم در نسل قبل، زندگي شخصي بسياري از زنان فعال شبيه چيزي كه ميگفتند بوده است( فرضن) چرا چنين بوده است.
اما بحث من اين است كه وقتي امروز با يك اقدام بي سابقه 33 نفر از فعالترينهاي جنبش زنان دستگير مي شوند، علاوه بر خانواده، همسران اكثر آنها هستند كه تك به تك طي اين ماجرا شناخته ميشوند و پيگير آزادي همسرانشان هستند.
ميخواهم بگويم زنان فعال امروز همه همسراني دارند و حتي كودكاني، خانوادهاي گرم كه نبود يك- روز و دو- روز آنها، عاطفه خانوادههايشان را پريشان ميكند، و نه خوراك و رخت و لباس و تنظيم كارهاي خانه را. وگرنه كه همه اين زنان اهل كار و سفر داوطلبانه و پژوهشي و آموزشيند و عادت به دوريهاي دور و نزديك از خانه دارند.
فكر ميكنم مردها به درك بزرگي از خواستههاي زنان رسيدند ( كه البته هنوز بسيار جاي پذيرش بيشتر دارد) كه فعالان زنان امروز، با خواستههاي برابري حقوقشان، با آزاديخواهيشان و با تمام مطالبات اجتماعيشان مجبور به طلاق و انتخاب تنهايي نيستند. و اين نسبت به حتي شش- هفت سال قبل، بسيار گسترده و چشمگير است و باارزش.
بعد چه؟ اما امروز! چند نفر از بازيگران اجتماعي، حقوقي و سياسي كه جز مردان هستند، از جنبش
زنان دركي نزديك به خود زنان دارند؟ الويت برابري زن و مرد، جز الويت چند نفر از اين نخبگان و تصميمگيرندگان است؟ چقدر فاصله بين زنان و مردان امروز هست؟ و اين فاصله آيا بايد كم بشود؟ و اگر بله، چطور؟ و در آن صورت فوايد اين نزديكي بيشتر از هزينهي آن هست؟
دارم كلنجار ميروم باهاش... كمك كنيد!!!
دفاع از حقوق زندانيان
عماد الدين باقي، از اعضاي انجمن( نميدانم دقيقن چه سمتي در انجمن دارد) در تعريف كاركردي گروه خود، حمايت از حقوق زنداني، هر نوع زنداني از سياسي و خبرنگار گرفته تا بدهكار بابت چك بيمحل و مهريه و هر چه و هر دليلي كه كسي به آن دليل در زندان است را بيان كرد.
به جز صحبتهايي كه خانمها هر كدام راجع به بازداشتشان و ادامه بازداشت شادي و محبوبه ميگفتند، و در اين چند روز نمونههايش را تو سايتها و وبلاگهاي مختلف خوشبختانه خوب انعكاس دادهاند، باقي چيزهايي گفت كه موارد جالبش به نظرم اينها بودند:
اين خانمها ميتوانستند خيلي ساده آن روز به جاي رفتن جلوي دادگاه انقلاب، طبق اصل 27 همان تجمع مسالمت آميز و آرامشان را جلوي دفتر سازمان ملل، محل ديدهبان حقوق بشر و يا هر جاي ديگري ميبردند كه انعكاس خبري وحشتناك داشته باشد؛ اما اين كار را نكردند. مراجع داخلي مثل دادگاه انقلاب را به رسميت شناختند و بيسر و صدا جلوي دادگاه انقلاب گروه كوچكي فقط ايستادند. به نظر بايد حكومت از خانمها به خاطر تدبيرشان تشكر مي كرد. آن وقت با آن وضع آنها را گرفتند و چندين روز با آن موارد نقض قانون آنها را نگه داشتند و حالا هم كه در ادامهاش دو نفر ديگر را، واقعن كدام يك امنيت ملي را مورد خدشه قرار داده است؟ كار خانمها يا اقدام بعد آقايان؟ كه چنين هزينهي سنگيني را بر امنيت ملي تحميل كرد.
ديگر اين كه طبق حقوق شهروندي مواردي مثل بازجويي با چشمبند، بازجويي در شب، برهنه كردن افراد در نظر ديگران، بازجويي بدون حضور وكيل و ... همه اين موارد غير قانوني و جرم است و اين نه فقط طبق خواستگاه حقوق بشري، بلكه صرفن از جايگاه حقوق جمهوري اسلامي است؛ فرضن هم كه همه خانمها اشتباه كردند و بازداشتها درست و به جا بوده است، در مورد مواردي كه همه بر خلاف قانون در بازجويي ها صورت گرفته كدام مسئول اجرايي محاكمه ميشود و جواب پس مي دهد؟
و باز اين كه يك اتهام مالي به اتهام محبوبه و شادي اضافه كردند و ادامه بازداشت آنها را با اين دليل توجيه ميكنند. كه البته اين خودش هم غير قانوني است. و آن دو همچنان در بازداشتند.
سهشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۵
چشم چراني جنسي
وقتي پست نخبگي و مردسالاري= جمع اضداد را مي نوشتم، بزرگترين تصوير ذهنم تصوير فعالان جنبش دانشجويي و به طور خاص
ديگر اين كه نوشته سارا شايد كافي باشد براي همه اين بحثهاي وبلاگي كه متاسفانه فقط به تحليل بردن انديشه است.
هر كدام از دوستاني كه بازداشت بودهاند، داستان عظيمي راجع به بازجوييهايشان نحوه آنها و سوالي كه ازشان ميشد دارند.
يكي ميگويد بازجو با لحني كه تو كوچه و خيابان متلك ميشنويم، هنگام بازجويي نام كوچكم را صدا ميكرد.
يكي ميگويد موقع پركردن مشخصاتم جلوي جنسيت، بازجو با لحن تمسخر آميز ميگويد بنويسيم مرد، از بس كه شما خشنيد.
دوست ديگر ميگويد از دوست پسر داشتن يا نداشتنم ميپرسد.
ديگري را به جرم اينكه مانتويش چه بوده و چه تهمت چريك چپي زده است.
بازجوييها از 8 شب به بعد شروع ميشده است. در اتاقهاي دربسته، حتي راجع به زندگي خصوصي و لحن صحبت و هر چيز جزئي ديگري كه ممكن است كسي در حيطه خصوصيش داشته باشد. به قول خانم دكتر صادقي فقط ميشود به اين گفت چشم چراني جنسي.
ميشود حدس زد كه هنوز هم از زنانگي چيزي جز وسيله لذت هيچ نميدانند. گاهي دلم براي بازجويي ميسوزد كه نيمه شب، از دخترك سوالاتي خصوصي ميپرسد كه در پروندهاش ثبت نميكند. چطور ممكن است ذهن و انديشه كسي كه به عنوان بازجوي امنيتي مملكت است، آنقدر بسته باشد كه به جاي سوالات فكري و ايدئولوژيكي و شيوه و نحوه كار، صرف جنبش زنان را فقط در زن بودگي خلاصه كند.
به نظر زنان ما فرسنگها از شما جلوترند آقايان. تا شما بيآييد و شبهايتان را با بازجوييهاي غير متعارف و عقده گشا پر كنيد، همه زنان ايران قانون تغيير تمكين، شهادت، ارث، ديه، ازدواج، طلاق و چه و چه و چه را امضا كردهاند. آن وقت اگر همسرتان تمكين نكرد و دخترتان، حقوق برابر با برادرش خواست، به جز خاطرهء بازجوييهاي شبانه چيز ديگري هم براي گفتن داريد؟
دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۵
شادي و محبوبه همچنان در زندان
یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۵
جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۵
نخبگي و مردسالاري= جمع اضداد
نوشتههاي محبوبه حسين زاده راجع به بازجوييهايش تكاندهنده است.
بچههاي بازداشتشدهي ديروز، همگي آزاد شدهاند.
نميدانم چقدر نياز به همبستگي وجود دارد بين گروههايي كه منتقد دولت و حكومت هستند؟ نميدانم چقدر از لحاظ مديريت پيشبرد جنبشها لازم است كه گروههايي كه هدفهاي مشتركي دارند، در مواردي به ائتلاف برسند؟
اما خوب نقض آشكار حقوق بشر مثل نابرابريهاي اجتماعي و جنسيتي، ناعدالتي اجتماعي و جنسيتي، عدم آزادي تفكر و بيان موارد بارزي هستند كه جنبشهاي موجود در ايران مثل جنبش زنان و دانشجويان به آنها انتقاد دارند و مطالباتشان همه رنگي از آن نوع دارند.
برايم عجيب است كه وقتي ادوار تحكيم مراسمي به مناسبت روز جهاني زن ميگيرد تمام فعالينش در مراسم شركت ميكنند، بيانيه ميخوانند و خشونتهاي عليه زنان را محكوم ميكنند اما در تجمع زنان شركت نميكنند.
اينجا در ايران به نظرم تا تخصصي شدن مطالبات مدني فاصله بسيار زياد است، پس چرا دختران دانشجو، براي اصلاحات، براي پويندهها و مختاريها، براي 18 تير، براي گنجي، براي محمديها شركت ميكنند و كتك ميخورند، اما وقتي پاي جنبش زنان پيش ميآيد همه خودشان را كنار ميكشند و از دور بيانيه ميخوانند و آرزوي موفقيت ميكنند؟
شايد دليلي قانع كننده بر اين جدايي وجود داشته باشد، اما موضوع مهم اين است كه مردان هنوز نيازي به جنبش زنان نميبينند، هنوز مطالبات جنبش زنان به طور جدي چيزي نيست كه جز خواستههاي آنها باشد. به نظر هنوز مردان آنطور كه در نوشتههايشان، در شعارهايشان و در مطالباتشان نياز به آزادي و دموكراسي را فرياد ميكنند، برابري حقوق و منابع اجتماعي براي زن و مرد را نياز نميبينند.
شايد اين انتقاد به جا باشد كه وقتي هنوز خيلي از زناني هستند كه از حقوق خود آگاه نيستند توقعي از مردان نبايد داشت، اما روي بحث من با نخبگاني است كه دم از آزادي ميزنند، در صورتي كه در بند قوانين بودن نيمي از جمعيت را مشكلي براي خوشان تصور نميكنند و كم شنيده نميشود حتي در جمع نخبگان و نظريه پردازان كه كار زنان را بايد به خودشان واگذار كرد. مرداني كه سالها براي رسيدن به دموكراسي مبارزه ميكنند در صورتي كه به يكي از موارد بزرگ نقص دموكراسي، نابرابي جنسيتي، اهميت چنداني نميدهند.
نميدانم مردان چند نسل بعد از ما به اين درك از شناخت مي رسند كه زندگي كردن با كسي كه محدود و مقيد در حصار قوانين مدني و عرفي است، در عين در حصار بودن خود آنها است؟ نميدانم مردان چند نسل بعد از ما، پدر، برادر و همسر بودنشان براي زناني در قيد و حصار تبعيضها را عين زندانباني ميشناسند و خودشان را مبري ميكنند از زندانباني مادران، دختران، خواهران و همسرانشان؟ نميدانم تا چند سال بعد، مرداني خواهند بود كه شرم داشته باشند از شعار آزادي و دموكراسي دادن، در جامعهاي كه نظام مستبد مردسالاري دارد؟
پنجشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۵
8 مارس 2007
دوست ندارم حتي يك پست ديگر را هم با اين جمله آغاز كنم. كجاي دنيا وكيل متهم را روزها در سلول انفرادي نگه ميدارند؟
امروز جلوي مجلس خيلي از زنان هميشه نبودند. به دليل زندانها، تهديدها و حكمهايي كه مثل تيغ بالاي سر بچهها آماده بود، اما خوب به نظر ميرسد جنبش زنان چنان شاخ و برگي گستردهاست كه با تهديد 50 نفر از نخبگانشان باز هم جمعيتي حدود 500- 600 نفر جمع بشود. گرچه هنوز راه خيلي طولاني است.
اما خوب گويا آقايان فكرش را نميكردند. نيروهاي ضد شورش مرد حدود بيست دقيقه بعد از زماني كه قرار اصلي بود رسيدند. به شهلا انتصاري بلندگو دادند تا بيانيه هيات هماهنگي را براي همه بخواند. و فاطمه گوارايي نيز همراهيش كرد. تجمع را آرام پراكنده ميكردند گرچه بين آرام آنها تا آرام ما فاصله زياد است. نزديك ساعت سه دو تا مينيبوس خانمهاي پليس را وارد ميدان كردند. مظلومترين قشر زنان به نظرم اينها هستند.
پيشرفت خانمهاي پليس از 22 خرداد تا به امروز: - همهشان بدون چادر پياده شدند.
- تعداديشان مقنعههايشان را توي مانتوشان گذاشته بودند( احتمالن براي اينكه راحت بدوند.)
- دو تا راه قرمز هم به كنار مانتوها و شلوارهايشان اضافه شده بود.( يعني اينها حرفهاي تر هستند حتمن.)
- به شدت جوانتر از نيروهاي قبلي بودند. شايد حدود بيست و يكي دوساله و يا حتي كمتر.
جزء تنها درگيريهايي كه امروز پيش آمد، دختري را كشان كشان مشت و لگد زنان بردند. و البته 3 نفر ديگر را هم.
دخترك دويد. مثل آهو. زنان پليس هيچ كدامشان به گردش هم نرسيدند. يك دفعه يك لباس شخصي از بين جمعيت كنده شد و مثل برق دنبال دختر جهيد. ته خيابان دست دختر را گرفت. پشتش پيچاند رو به ماشيني حل داد و نگه داشت تا زنان پليس رسيدند، شايد عقده سرعت نداشتهشان را، شايد باز توليد ظلمها و خشونتهاي را كه بهشان شده بود با مشت و لگد تحويل دخترك بيچاره دادند. و شايد 5 يا 6 نفري كشان كشان تو خيابان بردندش.
اگر قرار است زن پليس زنان را بگيرد، بايد خودش بتواند نه باز هم مردان. وقتي نمي تواند پس يعني پليس زن فقط براي شعار است. هيچ كدام خانمهاي پليس به گرد پاي دخترك هم نرسيد. يعني زماني براي پرورش خانمها نبوده است فقط خشونت بلدند و همين.
بعدش مراسم كمسيون زنان تحكيم وحدت. تو آن دفتر كوچكشان.
خيليها بودند. موسوي خوئيني يار هميشه جنبش زنان. يوسف مولايي. تمام بچههاي فعال تحكيم. رئيسدانا. بابك احمدي و خشايار ديهيم كه تو تجمع هم زنان را همراهي كردند. اميرانتظام. و تمام فعالان زنان. تو جلسه با گنجي تماس تلفني گرفتند و مثل هميشه صدايش دلگرمي بود. گرچه به نظر فاصله بين جنبش زنان و ديگر جنبشهاي برابري خواه زياد است. بعدن مفصل راجع بهش مينويسم.
و همه اينها امروز بود.
گرچه ديدن تك تك بچههايي كه زندان بودند اين دو سه روز و همسرانشان كه گويي دوباره نو شدند، كلي شادي دارد و انرژي ميدهد، گرچه بسيار اميدواري دارد كه شادي وكيل بينالمللي است كه نميتوانند زياد نگهش دارند، گرچه امروز جز يك نفر كسي كتك نخورد، گرچه جز 4 نفر كه گويا قرار است تا آخر شب آزادشان كنند كسي دستگير نشد، گرچه همه اينها آرامشآفرين است براي شروع پر انرژيتر بقيه كارها، گرچه... گرچه ... گرچه... اما دلم خيلي گرفته است. گويا خيلي خستهام.
من دلم براي زني كه دختركمان را لگد ميزد ميسوزد. كاش امشب آرام بخوابد.
من دلم براي دختري كه لپهاي سرخش نشان از جوانيش ميداد و هيجان اولين باري كه ميخواهد مردم را بزند مضطربش كرده بود، ميسوزد. كاش دختر به خشونت عادت نكند.
نميدانم عجيب دلم گرفته است...
5) قانون مدني با تبصرههايي براي دور زدن تكاليف
قوانين مربوط به طلاق:
اولين قوانين مربوط به طلاق سال 1314 در ايران به تصويب رسيده است. چيزي حدود 70 سال پيش. اما با اين وجود نابرابريهايي كه هنوز در آن وجود دارد بسيار پررنگ است:
اول اين كه در قانون طلاقدهنده تحت هر شرايطي مرد است. ممكن است طبق تبصرههايي كه اضافه شده، به زن حق داده كه در يك شرايط خاص تقاضاي طلاق كند، اما در اين شرايط هم فاعل طلاق مرد محسوب مي شود.
حتي در مواردي كه زنان شرط طلاق را به عنوان شرط ضمن عقد، در سند ازدواج هم وارد ميكنند، اين شرط به اين صورت منتقل ميشود كه مرد طبق سند محضري( كه اين خيلي مهم است و علاوه بر شرط ضمن عقد اين مورد هم حتمن لازم است.) به زن وكالت ميدهد كه از طرف مرد خودش را طلاق بدهد. يعني حتي اگر زني حق طلاق را هم خودش بگيرد، اجازه دارد از طرف شوهر خودش را طلاق بدهد، و گرنه كه اين حق به خود زن به عنوان يك انسان به طور كامل داده نميشود.
يك توضيحي هم همين جا اضافه كنم، در سال 1358 قانون خانواده تغييراتي كرد كه به موجب قوانين جديد، نابرابريها به ضرر زنها چندين برابر شد.
مساله تقسيم اموال به دست آمده در دوران زندگي مشترك و دادن نصف آن به زن فقط در صورتي است كه اولن مرد تقاضاي طلاق كرده باشد و بعد اين كه دليل طلاق موارد زير نباشد: 1. سوء رفتار زن نباشد 2. زن از انجام وظايف همسري كوتاهي نكرده باشد.( تمام نيازهاي جنسي مرد برآورده شده باشد. عدم تمكين نباشد.)
يكي اين كه وقتي دلايل طلاق مرد دو مورد بالا نباشد، يعني مرد زني را ميخواهد طلاق بدهد كه همه نيازهاي جنسي او را هميشه برآورده كرده است و به تمام وظايفش طبق قانون(از جمله تمكين) به خوبي عمل كرده است و ديگر اين كه از نظر رفتاري و اخلاقي هم مشكلي بين آنها وجود نداشته است.
پس كاملن جاي فكر دارد كه چه لزومي در اين شرايط براي طلاق ميماند جز بيمسئوليتي و يا هوسانگارانه پيش رفتن كه قانون آن را در نظر گرفته است؟ كاملن تاسف آور و ظالمانه است. مرد به صرف مرد بودن حق دارد در چنين شرايطي زنش را طلاق بدهد چه او بخواهد و چه نخواهد و بدتر اين كه زن هرگز چنين حقي ندارد حتي در مواردي هم كه دلايل محكم و منطقي داشته باشد، تقاضاي زن بسيار سخت مورد قبول ممكن است واقع بشود، چه برسد به زماني كه دليل منطقي و قانوني(قانون فعلي ايران منظور است) نداشته باشد.
به نظر ميرسد اين تقسيم اموال به عنوان حق منطقي و بديهي زن بعد از مدتها زندگي مشترك در نظر گرفته نشده است، بلكه فقط نوعي باجدادن است كه در اين شرايط مرد بتواند راحت طلاق زن را بدهد؛ و گرنه اين كه زندگي مشترك يعني سهيم بودن در اموالي كه در طي آن به دست آمده است نه به عنوان حق طبيعي و نه قانوني هيچ جايگاهي براي زن در زندگي خانوادگي و پيشرفت مالي قائل نيست.
و تازه اين مواردي كه براي در نظر گرفتن اين حق براي زن وضع شده است آن قدر سست است كه به راحتي ميشود گفت عملن اجرا شدني نيست. كم نبوده مواردي كه مرد آن قدر زن را تحت فشار و آزار قرار داده است تا زن مجبور به ترك خانه شده است و مرد خيلي راحت ادعاي عدم تمكين از طرف زنش كرده است و تمام! او را طلاق داده است بدون دليل خاصي و بدون اين كه يك ريال بابت تمام سالاي زندگي مشترك به او چيزي داده باشد.
اين همه تبعيض، نابرابري و خوار در نظر گرفتن زن در حقوق مدني ايران واقعن تعجبآور است.
محبوبه، شادي، ژيلا
تيتر اشتباه روز آنلاين جنبش زنان را به چالش مياندازد
نامه به قوه قضاييه براي بازداشت اخير با 620 امضا
برنامه امروز پنجشنبه هم راس ساعت 2 جلوي مجلس برگزار خواهد شد.
حالا چند تا نكته كوچك بنويسم و بعد مفصل. بغل كردن بچهها كه ديشب آخر مراسم اهداي تنديس صديقه دولت آباديرسيدند و همان موقع آزاد شده بودند و يك راست از اوين ميآمدند، لذتي داشت كه براي اولين بار تو زندگي تجربه كردم.
و تقريبن همه كساني كه آنجا بودند از ته دل ميخنديدند در حالي كه اشك ميريختند.
و بعد آزادي بقيه بچهها به خصوص بچههايي كه بيمار بودند و تو انفرادي به نظر روحيه ها را براي امروز كامل ترميم كرد.
اما شادي صدر و آن دو تاي ديگر همچنان در زندان و انفرادي. نيما راست ميگويد آقاي حسين نيلچيان واقعن ديشب غمگين بود.
ناهيد كشاورز به طرز باور نكردني پر انرژي بود. همه را سرحال كرد و ديگر اين كه چه خوب كه سيمين بهبهاني در جمع بود. چه مقاوم و چه شادكنندهاست اين زن.
**پينوشت: آها اين را يادم رفته بود بنويسم بچههاي را كه ديروز طي تماسي بهشان گفته بودند بايد بروزند ادارهء پيگيري اطلاعات ديروز با كلي نگراني پيدايشان كردم. هيچ كدامشان نرفتهاند و همه گفتند كه اظهار نامه بايد كتبي و قانوني به آنها اعلام بشود تا بروند.
اميدوارم تمام بشود اين ماجراي خجلت آور
ديگر اينكه مراسم تحكيم وحدت هم 5 امروز است، البته اميدوارم تا آن موقع همه چيز به خوبي پيش برود.
چهارشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۵
تجمع پنجشنبه برگزار ميشود
روز جهانی زن را زمانی گرامی میداریم که هنوز قوانین تبعیضآمیز بر سر زنان میهنمان سنگینی میکند. سیاستهای جداسازی و سهمیهبندی جنسیتی با شدت هرچه تمامتر اعمال میشود. جنگ طلبان با کوبیدن بر طبل جنگ، آرامش و امنیت را از مردم سلب میکنند، حقوق بشر به طور مستمر نقض میشود. زنان، کودکان و سایر قربانیان خشونت و بیعدالتی، پناهی نمییابند و آسیبهای اجتماعی و فقر هرچه بیشتر چهرهای زنانه به خود میگیرد. در این شرایط، زنان با تلاشهای خستگیناپذیر در مسیر احقاق حقوق انسانی، شهروندی و جنسیتی همچنان پای میفشارند. ما با تاکید بر خواستههای دموکراتیک و مسالمت جویانه خود، از همه زنان و مردان آزاداندیش دعوت میکنیم برای ابزار همبستگی تا رفع هر گونه تبعیض و بیعدالتی علیه زنان و اعتراض به دستگیر شدن عدهای از فعالان زنان، به تجمع ما که در روز 8 مارس، 17 اسفند 85 از ساعت 2 تا 3 بعد از ظهر در مقابل در اصلی مجلس برگزار خواهد شد، بپیوندند.
پ.ن1: اين تجمع بدون سر دادن هيچگونه شعاري و در سكوت برگزار خواهد شد. لطفن اگر ميآييد حتا اگر به شما توهين كردند با آنها درگير نشويد و حرفي نزنيد.
پ.ن2: با توجه به كمبود وقت و شايعهي لغو اين مراسم، تا جايي كه امكان دارد براي انتشار اين اطلاعيه بكوشيد.
پ.ن3: اين تجمع تنها براي بزرگداشت مراسم 8 مارس و در اعتراض به بازداشت فعالان زن برگزار خواهد شد و هيچ هدف ديگري را دنبال نميكند و وابسته به هيچ سازمان يا فرد خاصي نيست و فقط تصميم جمعي از فعالان زن است كه دستگير نشدهاند!
5 شنبه آري يا نه؟
ديروز جلسهاي غير رسمي بود با زناني كه در جايگاه قدرت قرار دارند، در مورد تجمع فردا مشورت شد. نظرات آنها به صورت زير بود:
الهه كولايي: برگزاري تجمع كمكي به بهبود وضعيت نميكند و فشار را بيشتر خواهد كرد. مهم اين است كه از عملي كه انجام ميدهيم به فايده مثبت برسيم. همه ميدانيم كه تجمع بدون سلاح و آرام طبق اصل 27 آزاد است و قانوني است، اما موضوع اين است كه فعلن عاملان اجراي قانون براي هر تجمعي مجوز لازم ميدانند. بنابراين چون تجمع 5شنبه هم مجوز ندارد، عاقلانهتر آن است كه لغو بشود. به خصوص كه تمام پنج نفر كميتهء هماهنگي تجمع در زندان هستند. البته بهتر است حتمن در يك فرصت ديگر با نمايندگان مجلس به شكل درستش رابطه برقرار كرد.
اعظم طالقاني: بچههايي كه رفتند جلوي دادگاه با ما مشورت نكردند كه حالا نياز به نظر ما باشد، در هر صورت در مورد تجمع 5 شنبه من قبلن گفته بودم نيروهايي كه از نظر ما زير سوال هستند خارج بشوند، ما تاييد ميكنيم. خود من تصميم داشتم 5 شنبه بروم جلو مجلس نمايندگان را بخواهم و با هايشان صحبت كنم، اما بهم پيشنهاد شد، اين هفته و در اين شرايط اين كار را نكنم. حالا هم بهتر است اين هفته اقدامي نشود، و اگر هفتهء بعد همه آزاد نشدند آن وقت بايد اقدام كرد. اما نظر من اين است كه تجمع لغو بشود.
فريده ماشيني: اين كه دوستان با كي مشورت كردند مهم نيست. مهم اين است كه عملشان نه مستوجب زندان بوده است و نه چنين بازداشتي. اما جريانات زنان در صورتي ميتواند مفيد باشد كه تبديل به حركت مردمي شده باشد. اما اگر تعداد 50-60 بيشتر نباشيم، آسيب پذيري بيشتر ميشود و بيانگر هيچ نكتهِ خاصي هم در جنبش زنان نخواهد بود.
با توجه به نوشتهي كيهان، اين سناريوي از پيش تعيين شده است و احتمال بسيار زياد است كه بگير و ببند بيشتري در پيش باشد، طبق تجربههاي گذشته از نوشتههاي كيهان و وقايع بعد از آن در جامعه. به نظر من با توجه به اين كه نميخواهيم خسارت به مردم وارد بشود، برنامه را بهتر است كنسل كنيم.
آذر منصوري: گويا با پديدهاي مواجه شديم كه هيچ انصاف و دورانديشي نميتوان در مورد آن در نظر گرفت. امنيتي كردن موضوع، باعث كم شدن حجم همبستگي مردمي ميشود و بنابراين بهتر است بيانيهاي داد و موضوع را كنسل كرد. آن حركتي كه كاملن مسالمتجويانه بوده است چنان باهاش برخورد كردند، پس اين طبق سناريوي از پيش تعيين شده برخورد بسيار بدتري صورت خواهد گرفت.
باز اعظم طالقاني اضافه كرد: بايد ديد روند بازجوييها چطور بوده است تا بتوان حركت بعدي را انجام داد. يك مورد اين كه از بين سه وكيل روز دادگاه، شادي صدر، دكتر شريف و نسرين ستوده فقط به خانم صدر اجزه داده شده است وارد دادگاه بشود و پرونده را بخواند و حالا از بين سه وكيل فقط هم او را گرفتند. بايد ديد چي پس اين روندها هست.
فاطمه راكعي هم با تاكيد بر حمايت از جنبش بزرگ كل زنان ايران خبر داد كه طي يك نشست با كروبي، سعي در پيگيري موضوع بازداشتها و حلشان را دارند.
طبق حرفهاي ديشب و با مشورت دوباره و تصميم گيري، بيانيهاي ديشب صادر شد كه مربوط به تعويق انداختن تجمع بود. در صورتي كه دانشجويان فعال زنان، تمام ديروز در سه دانشكده دانشگاه تهران خبر تجمع را به طور گسترده پخش كرده بودند.
از طرفي طبق خبرهاي شنيده شده از اين و آن هم بچههاي بازداشتي در خلال تماسهايشان خواستهاند كه تجمع 5 شنبه حتمن برگزار بشود. با اصرار همه بچهها و پيشبينيشان كه جمعيت زيادي روز 5 شنبه تجمع خواهند كرد و اين هزينه را به شدت كاهش ميدهد، بعضي از امضا كنندگان بيانيه ديشب امضايشان را از پاي بيانيه برداشتند، اما به خاطر نگراني بيش از حد از شرايط كنوني فقط سكوت كردند در مورد مراسم 5 شنبه. بيانيه ديشب جايي بر روي سايتهاي عمومي نرفتهاست. به نظر تصميم بر اين است كه تجمع به صورت خودجوش پيش برود. پاي بيانيههاي برگزاري تجمع هم هيچ اسمي نيست.
چيزي كه موضوع را حساستر ميكند وضعيت بسيار بد بچههاي بازداشت شده و تغيير روند بازجوييها است. نظر خودم را راجع به تجمع خواهم نوشت.
+ اضافه: مراسم امروز دانشكده حقوق هم برگزار نشد.
4) قانون مدني: زن= فقط دستگاه توليد مثل
ميگويد بچهها اعتصاب غذاي خشك كردند؛ تمام روز را ميچرخم بدون اينكه يادم باشد، چيزي بخورم و حالا كه آب و آب و آب...
ميگويد ام اس پروين اذيتش ميكند؛ تمام شب ميخوابم و باز ميپرم و باز...
ميگويد ژيلا تازه تبرئه شده بود؛ ياد دورههاي بيپايان دانشگاه ميافتم و اين كه يك صدم اينها هم نبود...
ميگويد مينو چهار سال حكم زندان تعليقي داشت؛ ياد تعليق و تعليق و تعليق ميافتم...
ميگويد سارا، زارا، نيلوفر، محبوبه، پرستو، ناهيد، فريده، سميه، آزاده،مريم، ساقي، ساغر، فاطمه، مهناز، نسرين و شايد چند تاي ديگر بار اولشان است؛ فكر ميكنم همه چيز اولش هول بسيار دارد.
نوشين، شادي، سوسن، شهلا، فاطمه، ناهيد پروندهشان قطورتر ميشود؛ پروندههاي كلفتِ محاكمه كافكا كي يادش است؟...
با همهء اينها از قوانين مينويسم كه همهي دوستداشتنيترينهايمان براي اينها نيستند كنارمان!
حضانت و ولايت.
دو تا سه تا جملهء معركه دارد قانون اساسي در اين باره:
يكي اين كه "رياست خانواده جز خصايص مرد است." حالا چطور چند تا حقوق دان و فقهدان ميتوانند خصايص ذاتي مرد را تشخيص بدهند؟ و با چه صلاحيتي؟ بماند!
ديگر اين كه "ولايت فرزندان، تا وقتي به سن رشد برسند به طور قهري به عهدهء پدر و يا جد پدري است." ولايت قهري يعني اين كه اين از حقوق طبيعي است. و پدر يا جد پدري نمي توانند در زمان حيات، اين حق را از خود سلب كنند و به غير واگذار كنند.
دقت كنيد حقوق طبيعي. اما باز چطور ميشود حقوق مربوط به انسانهاي ديگر را جز حقوق طبيعي آدمها به حساب آورد؟
هيچ بحثي راجع به سن رشد در دختر و پسر، سن حضانت مادر، تفاوت اين قوانين با كشورهايي مثل سوريه و عراق و مصر كه همگي مسلمانند نميكنم، فقط حلقه گمشده اين وسط آن موجودي است كه يكي از كورموزمهاي بچهي مورد بحث از او است. موجودي كه نه ماه جنين را از خون خودش تغذيه ميكند و به دنيا مي آورد.
چه اهميت دارد بگويم زن يا يك دستگاه توليد مثل با يك كورموزوم اضافي؟!!!
"مادر مجبور نيست به طفل خود شير دهد مگر در شرايطي كه تغذيهي طفل جز با شير مادر ممكن نباشد."
تاكيد چند صد باره بر صرف دستگاه توليد مثل بودن. اصلن طبق قانون بچه متعلق به پدر است و خودش مسئول همه چيز او است. اگر لازم بداند به دستگاه توليد مثل پولي هم ميدهد بابت تغذيه بچهي خودش.
بعد آقايان مورد آخر را در بوق و كرنا ميكنند كه اين طبق نص صريح قرآن است و ببينيد كه اسلام بسيار سهلگيرانه با زنان برخورد كرده است و اين از روشن بودن عقايد آن است.
حالا شايد بشود نگاه و ديد ابزاري به زن را بهتر معني كرد.
تجمع 5شنبه به تعويق افتاد
در آستانه روز جهانی زن 17 اسفند8 مارس ، بیش از سی نفر از فعالان جنبش زنان که روز یکشنبه 13 اسفند 85 براي ابراز همبستگي با پنج نفر از فعالان جنبش زنان كه به اتهام دعوت به تجمع مسالمتآميز 22 خرداد در ميدان هفت تير به دادگاه انقلاب فراخوانده شده بودند دستگیر شدند.
با دستگیری این فعالان زمینه برخوردهای خشونت آمیز و به تبع آن امنیتی شدن فضای جامعه افزایش یافته و مسیر جنبش مسالمت آمیز زنان را مخاطره آمیز کرده است.
ما گروهی از فعالان جنبش زنان، ضمن محکوم کردن اینگونه رفتارهای غیرمدنی وغیرقانونی خواهان آزادی بی قید شرط همراهان و دوستان خود هستیم تا بتوانیم در فضایی مدنی مراسم روز جهانی زن را که حق مسلم تمام زنان جهان است برگزار کنیم .
پیش بینی ما با توجه به رفتارها و دیگر نشانه های نیروهای امنیتی کشور در آستانه روز جهانی زن (از جمله لغو همایش ها و سخنرانی های مجوزدار در دانشگاه ها و تهدیدهای آشکار و نهان) این است که گروه هایی قصد افزایش خشونت و افراطی کردن فضای مدنی جامعه را دارند.
به همین دلیل، معتقدیم که نمی بایست به چنین تحریکاتی پاسخ داد لذا جهت جلوگیری از افزایش فشاربر دوستان دستگیرشده و خانواده هایشان و کاهش هزینه هایی که بر گرده خانواده ها و جنبش زنان تحمیل می شود پیشنهاد خود را مبنی بر به تعویق افتادن فراخوان برگزاری مراسم تجمع در جلوی مجلس را که حق قانونی و مدنی هر فرد ایرانی است تا فراهم شدن فضایی مناسب اعلام می کنیم.
هما هودفر، شهلا اعزازي، فاطمه فرهنگخواه، سهيلا طهماسبي، ليلي فرهادپور، ترانه بنييعقوب، ناهيد توسلي، منيژه حكمت، نيره توكلي، مريم امي، سيما مايل افشار، شهين عليايي زند، سحر مرانلو، ساناز قاضي زاده، شيوا دولتآبادي، فاطمه حاجيلو، شهلا اختري، سارا محمدي، منيرو روانيپور، زهرا عمراني، گيسو فغفوري و ...
بنا بر آخرین اخبار با خانواده های پنج تن از بازداشت شدگان تجمع مسالمت آمیز مقابل دادگاه انقلاب تماس گرفته اند تا فردا کفیلی را به دادگاه معرفی کنند تا این افراد آزاد شوند.
اسامی این بازداشت شدگان به این شرح است: ناهید کشاورز، ناهید جعفری، آسیه امینی، سمیه فرید و زینب پیغمبرزاده.
سهشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۵
Eight Women Released, 24 Women on Hunger Strike, One in Solitary Confinement
The eight women who were released today confirmed that the 24 women who are still in section 209 of Evin Prison have started a hunger strike in protest to their illegal confinement. They suspect that other women would not be released soon.
Among the 24 women still in custody, Shahla Entesari has been held in solitary confinement since her arrest following the protest at the court on Sunday. She was one of the five women who were being prosecuted in the court Sunday. She was arrested immediately after the court session ended.
translated by: Sanam Dolatshahi
خبرهاي سهشنبه
1) خوشبختانه 8 نفر از بچهها آزاد شدند.
2) شهلا انتصاري تو انفرادي است و حالش هم هيچ خوب نيست
3) بچههايي كه ماندهاند دست به اعتصاب غذاي خشك زدند. و گويا خبري از آزاد شدنشان نميرود.
4) يك خبر خيلي مهم اين است كه تجمع روز پنجشنبه جلوي مجلس لغو شده است، به خاطر اينكه خسارت كمتذي به عموم مردمي كه نيمي از كل جمعيت را تشكيل مي دهند و بخش اصلي جنبش زنان هستند. بيانيه اش سعي مي كنم اگر رسيد تا صبح بگذارم. و راجع به روند اين تصميم گيري هم خواهم نوشت.
5) فردا چهارشنبه ساعت 17-19 مراسم اهداي تنديس صديقه دولت آبادي، مراسم بسيار مفيدي است. از دستش ندهيد.
6)فردا يك مراسم به اسم زن در عرصهء حقوق عمومي در تالار انصاري دانشكده حقوق دانشگاه تهران از ساعت 10 تا 16 برگزار ميشود. به نظر مباحث بسيار مهمي قرار است بين حقوقدانان به مباحثه گذاشته بشود.
حالا چند تا خبر زير زميني:
پرستو دوكوهكي بالافاصله پس از آزاد شدن، جلوي اوين توسط خبرنگار بي بي سي مورد مصاحبه قرار گرفته است.
فاطمه راكعي و فريده ماشيني و الهه كولايي در مراسم زن جبهه مشاركت از معلومالحال بودن جريان بازداشت زنان گفتند كه توسط كيهانيها پي گرفته ميشود.
بچههايي كه در بازداشت باقي ماندند طي تماسهايي با بيرون خبر از وضعيت بد خود دادند و خواستار كمكهاي همهجانبه شدند.
***اين روزها خبررساني كار خيلي مهمي است. به نظر گاه همين كه كسي را بشناسيم دليلي بر غير موثق بودن او است. به نظر بايد بيش از پيش به هم اعتماد كنيم و البته هوشيار بمانيم.
جشن همبستگي
2) سايت زنستان براي بعضيها فيلتر است، به جايش اين وبلاگ را زدند.
3)از بچهها كسي خبري داري؟ بالاخره كسي آزاد شد؟
دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۵
باز هم دوستانمان
در آستانه 8 مارس روز جهاني زن، جمعي از فعالان جنبش زنان، بار ديگر مورد خشونت واقع شدند.
اين افراد در اعتراض به روند غير قانوني بازداشت، بازجويي و دادگاه فعالان جنبش زنان در يك سال گذشته، مقابل دادگاه انقلاب گرد هم آمدند تا با تجمع مسالمت آميز خود از پنج تن از فعالان جنبش زنان ( نوشين احمدي خراساني، پروين اردلان، سوسن طهماسبي، فريبا داوودي مهاجر، شهلا انتصاري ) حمايت كنند.
ساعتي پس از آغاز، با وجود فضاي آرام حاكم بر تجمع، نيروي انتظامي اقدام به فحاشي، ضرب و شتم، دستگيري و بازداشت سي و سه تن از فعالان جنبش زنان ايران كرد.
اسامي بازداشت شدگان به شرح زير است:
جلوه جواهري – سارا لقماني – زارا امجديان- نوشین احمدی خراسانی- پروین اردلان- ناهید کشاورز- محبوبه حسین زاده- محبوبه عباسقلی زاده- نیلوفر گلکار- پرستو دوکوهکی- مریم میرزا- مریم حسین خواه- ناهید جعفری- مینو مرتاضی- فاطمه گوارایی- شهلا انتصاری- سوسن طهماسبی- آزاده فرقانی- ژیلا بنی یعقوب- ناهید انتصاری- آسیه امینی- شادی صدر- ساقی لقایی- ساغر لقایی- الناز انصاری- سارا ایمانیان- زینب پیغمبرزاده – طلعت تقي نيا- نسرین افضلی- مهناز محمدی- سمیه فرید- فریده انتصاری- رضوان مقدم.
هم اكنون طبق آخرين اخبار رسيده بازداشت شدگان در بند 209 زندان اوين به سر ميبرند.
برگزاري تجمعهاي مسالمت آميز بر اساس ماده 20 منشور حقوق بشر و اصل 27 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، از جمله حقوق بديهي شهروندان است و چنين برخوردهايي نقض صريح حقوق اوليه جوامع انساني است.
اين در حالي است كه اتهامات و پرونده سازيهاي اخير جريانات بنيادگرا در جهت زير سئوال بردن استقلال و وابسته نشان دادن جنبش زنان به جريانات خارج از كشور است.
كانون هستيا انديش ضمن محكوم كردن دستگيري و بازداشت سي و سه تن از فعالان زن، خواستار آزادي بيقيد و شرط تمامي دستگيرشدگان تجمع اخير و توقف برخوردهاي غير انساني است.
ما، ضمن اعلام همبستگي خود با فعالان جنبش زنان، همچنان پيگير وضعيت بازداشت شدگان خواهيم بود.
«كانون هستيا انديش»
از دادگاه انقلاب با خانواده بعضی از بچه ها تماس گرفته اند که فردا ساعت ۸ صبح آنها را با قرار کفالت آزاد می کنند و خواسته اند که والدینشان همان موقع دادگاه باشند. ضمنا شنیدم که کروبی هم وضع بچه ها را پیگیری می کند.
پی نوشت: گفته می شود حدود ۱۰ نفر از بچه ها فردا آزاد می شوند. با خانواده های سارا و ساقی لقائی رستو دوکوهکی و نیلوفر گلکار تماس گرفته اند که فردا برای کفالت به دادگاه مراجعه کنند. افراد دیگر را خبر ندارم اما با ما تماسی نگرفته اند.
قانون مدني/ بردگي جنسي (3
حالا اين كه تمكين چي است؟
تمكين به معناي برآوردن نيازهاي شوهر و اجابت كردن خواستههاي مشروع او است. كه يكي از اين موارد و وظايف رابطهي جسمي و جنسي است.
همين اول اين كه معيار مشروعيت يك خواسته چي است؟ ابهامي است كه در قانون وجود دارد.
مورد بعد اين كه چطور ميتوان ثابت كرد كه فلان خواسته غير مشروع بوده است؟
ديگر اينكه موضوعي كه به اتاق خواب و بستر مربوط ميشود را كدام قانون و كدام قاضي ميتواند مشروع بودن يا نبودنش را تعيين كند و فرضن هم كه تعيين شد، بعد از كلي فشار روحي و رواني كه به فرض محال زن بتواند ثابت كند كه ديگر آن موقع به نظر كار از كار گذشته و به روح آزار ديده او چطور مي شود آرامش داد؟
بعد نابرابر بودن هم اينجا به وضوح به چشم ميخورد. وظيفه شوهر برآورده كردن نيازهاي فيزيكي است، هر نيازي كه براي يك موجود زنده لازم است. ( از مثالي كه ميزنم متاسفم اما اگر حيوان خانگي هم قرار باشد نگهداري كنيم، آب و غذا و جا و ... لازم دارد، حالا يك فرق كوچك كرده است و آن اين كه موجود خانگي يك زن است و لباس و چيزهايي از اين قبيل هم لازم دارد.) در عوض وظيفه زن برآوردن تمام خواستههاي مرد است.( بهتر است بگويم تمام نيازهاي جسمي و جنسي و هر چه كه موجب لذت باشد.)
تمكين موارد ديگر هم دارد و آن اينكه زن مجبور است جايي زندگي كند كه شوهر تعيين مي كند، حالا تو يك قصر، تو يك آلونك، يك جايي آن سر دنيا، تو يك جزيره يا هر جاي ديگر كه مرد تعيين كند، حتي اگر با زندگي قبلي كلي فاصله داشته باشد، حتي اگر مجبور بشود، تمام تحصيلات و تجربه و كار و زندگيش را هم بابت آن تغيير بدهد و يا ناديده بگيرد. و اگر بدون دليل موجه آنجا را ترك كند و يا حتي بياجازه از آنجا خارج بشود، يعني عدم تمكين، مرد مي تواند 1) نفقهاش را قطع كند، 2)از دادگاه درخواست طلاق كند، 3) بدون نياز به اجازه زن، همسر دوم اختيار كند.
به همين سادگي!!!
مورد ديگرش سوء رفتار زن است يعني يا شغلي داشته باشد كه مرد راضي نيست يا با كساني معاشرت كند كه مرد نميپسندد، حتي اگر آن كسان خانوادهء زن باشند.
به طور خلاصه اينكه طبق قانون جمهوري اسلامي، مرد به موجود زندهاي از نوع زن نياز دارد كه مثل يك برده در جايي كه او مي گويد، تمام عمر هميشه براي دادن لذت جنسي به مرد آماده باشد، و با اختيار خودش، جايي نرود، كاري نكند، با كسي معاشرت نداشته باشد. مرد هم اسباب معيشت او خوراك و خواب و پوشش را در عوض مهيا كند. اسم اين را به جاي همسري فقط ميشود گذاشت بردگي جنسي.
آها يك مورد هم راجع به زماني كه مرد بدون هيچ دليلي نفقه ندهد، اول اين كه زن بايد موضوع دادن نفقه را در حضور شهود به مرد اعلام كند، بعد اگر باز مرد در صورت داشتن امكانات نفقه را نداد، يا در صورت نداشتن امكانات در صدد اصلاح برنيآمد، زن مي تواند اظهارنامهاي به دادگاه بدهد، دادگاه بعد از بررسي مهلتي به مرد مي دهد كه اگر بعد از اين مهلت باز نفقه نداد، زن ميتواند براي حفظ سلامت خودش خانه را ترك كند. فقط روند قانوني آن را با عدم تمكين مقايسه كنيد!!!
***پي نوشت: 1.حالا قاضيان چنين قانوني حكم به دستگيري، فهيمترين و شايستهترين زنان جامعه دادهاند، فقط چون به كار آقايان انتقاد وارد شده است. به نظر در عهد بربريت هستيم. چه انتظاري ميشود داشت؟ نگرانشانم.
2. اين هم فهرست سخنراني هاي دانشگاههاي تهران براي روز زن
باز هم خبر از دوستان
بيانيه كمسيون زنان تحكيم وحدت در حمايت از بازداشتشدگان ديروز
تجمع جنبش زنان مقابل مجلس روز 17 اسفند
جنبش زنان از بند 209 عبور خواهد کرد: پرتره ای از پروین اردلان به قلم مهرانگیز کار
*** پي نوشت: كاش ميشد فهميد تو آن 209 لعنتي بازجويي آغاز شده يا نه؟
كاش بچهها را اذيت نكنند. كاش توهين آميز باهاشون حرف نزنند،روحشان را آزار ميدهد.
كاش بچهها با هم باشند. كاش از هم با خبر باشند.
كاش جنب و جوش و خبرهاي اين بيرون بهشان برسد.
كاش كاش كاش ....
یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۵
بالاخره بچهها را بردند بند 209
طبق آخرین اخبار بازداشت شده گان را در دو مینی بوس سوار کرده و به بند دویست و نه بازداشتگاه اوین منتقل کرده اند. بند دویست و نه زندان اوینٰ متعلق به وزارت اطلاعات است.
خانواده های بازداشت شدگان در بیرون بازداشتگاه وزرا دست به اعتراض زده اند و یک خبرنگار هلندی حاضر در محل نیز دستگیر شده است.
ماموران به خانواده های بازداشت شده گان اطلاع داده اند که لااقل تا فردا کسی آزاد نخواهد شد و فردا با خانواده برخی از زنان تماس خواهند گرفت تا برای آزادی آنها وثیقه تهیه کنند و سایر زنان کماکان بازداشت خواهند ماند
عکسهای تعدادی از زنان بازداشت شده در تجمع مسالمت آمیز امروز صبح مقابل دادگاه انقلاب- بخش اول
عکسهای تعدادی از زنان بازداشت شده در تجمع مسالمت آمیز امروز صبح مقابل دادگاه انقلاب- بخش دوم
استقبال از 8 مارس
سخنراني شادي صدر به هم خورد. چون تو وزار در بازداشت بود.
مادر جلوه، پدر انتصاريها، همسر سميه، همسر پرستو و و و ...وقتي ملتهب و نگران با لبخند جلوي وزار ايستاده بودند، فكر ميكردم چطور آدمهايي كه آن تو هستند رويي براي جواب دارند؟
نوشين، پروين، سارا ،مريم،زارا،نيلوفر، محبوبه، طلعت، ناهيد، الناز... ليست را نگاه ميكنم. حالا چرا وزرا؟
جانداشتهاند.
از بچههاي رسانهء كمپين كه گويا همهشان...
زنستان مرتب خبرهاي وزار و باقي ماجرا را ميگذارد.
شنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۵
قانون مدني= لذت يكطرفه مردانه (2
با اينكه خيلي جاها در توجيه وجود مهريه آن را هديهاي از طرف مرد به همسرش ميدانند يا خيلي از حقوقدانان از صداق استفاده ميكنند و آن را دليلي بر صدق محبت مرد به زن ذكر ميكنند( با اشاره به قرآن البته)، اما موضوع اين است كه به نظر مهريه بهاي چيزي جز رابطهجنسي كه بين مرد و زن برقرار ميشود نيست. و البته بهايي كه فقط مرد بايد در ازاي تمتع جنسي به زن بدهد.
گويي كه تاكيد بر يكطرفه بودن لذت، يا بياهميت بودن لذت زن آنقدر بديهي بوده است كه حتي در عوض لذت، مرد بايد چيز ديگري به زن بدهد. يا شايد بهتر باشد بگويم لذتش را از زن بخرد. به طور خاص آيهء 24 سورهء نساء ميگويد:" زناني را كه براي استمتاع انتخاب ميكنيد اجور آنان را بپردازيد." كه خيلي از فقها و حقوقدانان هم با اشاره به همين آيه مهريه را جز اصول ازدواج قرار دادهاند.
يك مورد جالب ديگر در بارهء مهريه و آن اين كه در صيغه يا نكاح منقطع ( واژه استفاده شده در متون حقوقي) در صورت ذكر نشدن مهريه عقد باطل ميشود در صورتيكه در ازدواج دائم يا نكاح دائم ذكر نكردن مهريه موجب بطلان عقد نميشود.
به نظر ميرسد، واضع قانون با اين فرض كه در زندگي دائم در هر صورت ممكن است مرد كارهاي ديگري در قبال لذت يكطرفهاش براي زن انجام بدهد كه ذكر نكردن مهريه چيزي را باطل نكند، (مثل دو معاملهگري كه سر قيمت آن اول با هم شرط نميكنند چون كه قرار است طرف مشتري دائم شخص باشد و مطمئن هستند كه با هم كنار ميآيند.) اما در صيغه چون مدتدار و محدود است و ممكن است فرصت جبران پيش نيآيد به خاطر همين تعيين قيمت را همان اول جز اصل لازم گذاشته است. و در مورد آنها هم در وسائل الشيعه نوشتهاند كه : زناني كه به عقد منقطع در ميآيند اجير شده اند( مستاجرات).
و يك چيز ديگر هم اين كه زماني كه بعد از وقوع عقد، طلاق صورت بگيرد، قانون دو حالت را براي اين مورد در نظر گرفته است:
و حالت دوم وقتي طلاق قبل از نزديكي صورت بگيرد، در اين صورت نصف مهريه اسمي يا مقداري كه در تمتع مرد هست فقط بايد پرداخت بشود.
جمعه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۵
قانون مدني جنسي (1
بنابراين از حالا تا روز 8 مارس، چيزهايي را كه به ذهنم برسد مرور خواهم كرد:
اول از نكاح شروع ميكنم. بيشتر حقوقدانان نكاح را اينطور تعريف كردند: " نكاح رابطهاي حقوقي- عاطفي است كه بوسيله عقد بين زن و مرد حاصل ميگردد و به آنها حق مي دهد كه با يكديگر زندگي كنند؛ و مظهر بارز اين رابطه حق تمتع جنسي است."
بنابراين با اين صراحت در اشاره ميتوان بدون توجيهات اضافي و تفره رفتن در هر مورد دليل صريح هر مورد را به سادگي برداشت كرد.
يكي در مورد اجازهء ازدواج براي دختران: طبق قانون اجازهءازدواج دختر را پدر يا جد پدري يا قاضي دادگاه بايد صادر كند، البته به شرطي كه دختر بالغ و باكره باشد. حالا حتي اگر دختر قبلن ازدواج كرده و يك بار طلاق گرفته است اما همچنان باكره است، نيز براي ازدواج مجدد بايد از پدر كسب اجازه كند.
اما دختري كه باكره نيست، حتي اگر قبلن ازدواج هم نكرده است اختيارش دست خودش است.
حالا فرض كنيد دختر سيو دو سالهاي كه تحصيلات عالي دارد، سالها تجربهء شاغل بودن و در اجتماع رابطه داشتن با انواع و اقسام آدمها را دارد اما باكره است، بايد موقع ازدواج از پدرش كسب اجازه كند.
در عوض دختر 15 سالهاي كه در اثر يك اتفاق، مثل تصادف يا حتي تجاوز بكارت را از دست داده، براي ازدواج خودمختار است و نيازي به اجازه پدر ندارد.
اين كه قدرت تصميم گيري و تعقل دختران را قانون به قسمتي فيزيكي مرتبط دانسته است، كه بود و نبودش بيشتر به رابطهء جنسي وابسته است، خيلي جالب است. به نظر قانون مدني ما جز جنسيترين قانونهاي دنيا است. كه بيشتر از هر چيز ديگري در انسان(زن) فيزيكش مورد توجه است.
** مدتي پيش خانم مهرانگيز كار عزيز به چندين مورد از منظر حقوقي پرداخته بودند كه بسيار مفيد بود.
پنجشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۵
ذاتي يا اكتسابي؟
يك تفاوتهايي گرچه خيلي كوچك و بياهميت به نظر ميآيد اما مجموع آنها اساس خيلي از تفاوتهاي بزرگتر را ممكن است تشكيل بدهد.
دخترهايي كه كنكور ارشد ميدهند، بايد حدودن بيست و دو ساله به بالا باشند، در بهترين حالت البته. ساعت پنج عصر هنوز خورشيد غروب نكرده است و مركز شهر جاي امن و راحتي است. شايد از هر 5 نفر، 3 نفر بودند كه مرد، پسر يا مادري دنبالشان آمده بودند. وسايلشان را ميگرفتند و خوراكيي چيزي دستشان ميدادند و با ماشين شخصي و يا حتي پياده راه ميافتادند.
دور و برم را با تعجب نگاه كردم. موبايل را صدادار كردم، ماشين را روشن كردم، راه افتادم و شكلاتي را كه به جاي ناهار سر راه خريده بودم، گاز زدم.
به نظرم در حوزهء پسرها از اين خبرها نبوده است. حالا ميشود فردا يك نگاهي هم انداخت محض اطمينان.
اما اسمش را چي بايد گذاشت؟ تقويت روحيه؟ پشتيباني عاطفي؟ يا چيزي شبيه وابستگي؟
یکشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۵
آفتاب اسفند
خيلي خستهام. كاش آفتاب ميتوانست خستگيها را آب كند.
بايد جور ديگري امتحان كرد. تنهاي تنها اما با غرور. هر حرفي كه شبيه به درخواستي باشد، حتي اگر درخواستي به جا و منطقي ممنوع! ميخواهم تنها باشم. تنهاي تنها!
اين كه چي من را به اينجا رساند مهم نيست. مهم اين است كه حالا اينجايم و نميخواهم ذرهاي، ذرهاي حتي به عقب برگردم.
آفتاب اسفند! تو بلدي آزردگيها را پاك كني؟ آفتاب اسفند! تو ميتواني غرور دستخورده را كامل كني؟ آفتاب! چيزي از مهرباني هنوز هم داري؟ بايد چيزهايي را دوباره بياموزم. آفتاب! تو بگو روزي اين تنهاييها و سختيها را فراموش خواهم كرد؟ بايد تحمل يادم بدهي. بايد... بايد... بايد... .
شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۵
پنجشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۵
خوابيدگي
"خواب ميبينم يك جايي تنها هستم. شب است و من با عجله ميخواهم يك ماشين گير بيآورم و به خانه برسم.
يك معتاد ميآيد نزديك. ازم چيزي ميخواهد مثل كبريت يا چيزي شبيه آن. ميگويم ندارم و فاصله ميگيرم. رها نميكند. چندين بار مصرانه پيگيري ميكند. عصبانيم ميكند. تهديدم ميكند با يك چاقو كه خط خطي ميكنماااا.
مي آيد جلو بازوي چپم را چندين بار چاقو ميكشد. جاي زخمها روي بازويم به وضوح يادم ميماند. بازويم را با دست محكم نگه ميدارم. تو خواب درد دارم. ميدوم. دنبال يك ماشين كه به خانه برساندم. از جاي بريدگيها خون ميآيد."
حوصله و وقت اين كه به تفصيل نظريههاي مربوط به اين موضوع را توضيح بدهم ندارم فقط چند تا لينك كلي:
در خواب با فرد معتاد مواجه شدن، به اين معنا است كه احساس ميكنيد شخص ديگري در موقعيتي، كنترل حقيقي واقعهايي را در دست گرفته است.
يك جاي زخم يا بريدگي را روي بدن يا صورت خودتان ببينيد، يعني در حال تحليلرفتن يا مأيوس شدن هستيد.
اگر در معرض خطر قرار گرفته يا زخمي يا كشته شده باشيد، اين خواب دلالت دارد برجنبهها و ابعاد دلسرد كننده و مأيوس كننده در عشق و يا دردسر و مشكل در رابطه با تحصيل و امورمدرسهتان. پس، در جنبه خاصي از زندگيتان، بايستي محتاطتر و مراقبتر باشيد. اگر در خواب، ازخطر فرار كنيد و دور شويد، يعني در دايره اجتماعي و امور تحصيلي تان، به مقام و منزلت برتري دستمييابيد و مورد توجه خاص قرار ميگيريد.
خنجر، چاقو و شمشير همگي در خواب ميتوانند نشان دهنده خشم و عصبانيت شديد شما نسبت بهخودتان و يا ديگران باشد. فرويد تمام چنين وسايل و ابزاري را نشانههايي قضيب مانند تلقي ميكرد.
اگر خواب دستهايتان را ببينيد، به اين معنا است كه فردي بارور و پرورنده به همراه توانايي و قابليتنزديك شدن به ديگران و مراقبت و حمايت از آنها هستيد. اگر خواب ببينيد كه دستهايتان مجروح وزخمي شدهاند، اين نشانگر ناتواني و عجز شما در قبال مراقبت از خودتان يا درماندگي و ضعف نسبت به برقراري ارتباط با ديگران است. احتمالا در قبال آزادي يا عملكردهايتان احساس محدوديت ميكنيد. دست راست نمايانگر ماهيت اجتماعي و خونگرم شما و مرتبط با انرژي مردانهتان است. در حالي كهدست چپ نمايانگر ماهيت بارور، پرورنده، حمايتگر و مرتبط با ويژگيهاي زنانه شما است.
خون در خواب، معاني متعددي دارد. اگر خواب ببينيد كه از بدن خودتان خون ميآيد، اين خوابنشانگر احساس كمبود قدرت است.
اگر در خواب، در تاريكي گم شده باشيد، اين خواب نشاندهنده احساسات اندوه، غم و عدم امنيت شما است.
فقط ميتوانم بگويم جالب است. و مسلمن تفسير شخصيم را سانسور ميكنم.
سهشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۵
كمپين و فيلترينگ
تغيير برای برابری، سايت اينترنتی کمپين يک ميليون امضا در کمتر از دو هفته برای سومين بار فيلتر شد. با وجود راه اندازی آدرس جديد سايت، جمعی از فعالان کمپين تصميم گرفته اند با راه اندازی وبلاگ هايی به نام «تغيير برای برابری» اقدام به انتشار مطالب جديد سايت کمپين کنند.
از همين رو کميته رسانه کمپين برای گسترش اصلاعرسانی ، از کليهی وبلاگنويسان حامی کمپين در هر نقطهی دنيا، میخواهد در صورت امکان، هر کدام يک وبلاگ با نام« تغيير برای برابری» راهاندازی کرده و همزمان با انتشار مطالب جديد در سايت کمپين، آنان نيز همان مطالب را در وبلاگهايی که راهاندازی کردهاند منتشر سازند.
اين حرکت جمعی علاوه بر آسان کردن دسترسی مخاطبان به مطالب سايت فيلتر شده کمپين می تواند روشی مسالمت آميز برای اعتراض به فيلترينگ نيز باشد.
هر بار فيلتر شدن سايت کمپين، علاوه بر اختلال ميان سايت با مخاطبانش و نيز تحميل وقت و انرژی بسيار، بار مالی را نيز به اعضای کمپين که همگی بهطور داوطلبانه فعاليت میکنند تحميل میکند. هزينهی خريد دمين جديد (آدرس جديد) هر بار بالغ بر ۱۰هزار تومان است و تمامی هزينه های سايت از طريق کمکهای مالی اعضا و حاميان کمپين تامين میشود، از همين رو کميته رسانه کمپين از هر پيشنهادی که به شکستن سد فيلترينگ و نشر مطالب سايت کمپين کمک کند استقبال می کند.
در اولين گام شش وبلاگ به صورت همزمان از امروز آغاز به کار می کند.علاقمندان به دريافت مطالب کمپين از پايگاه های اينترنتی فيلتر نشده می توانند با اضافه کردن آی دی we4change@yahoo.com در ياهو منسجرشان هر روز آدرس های فيلتر نشده سايت کمپين را دريافت کنند .
برای ارسال وبلاگهای جديدی که به اين منظور راهاندازی میکنيد نيز می توانيد با کميته رسانه کمپين از طريق ايميل onlinewechange@gmail.com تماس بگيريد.
مطالب جديد کمپين در اين وبلاگ ها منتشر می شود:
http://fiwh.net/index.php?q=aHR0cDovL3dlLWNoYW5nZTEuYmxvZ2ZhLmNvbS8%3D
http://fiwh.net/index.php?q=aHR0cDovL3dlY2hhbmdlMS5ibG9nc3BvdC5jb20v
http://fiwh.net/index.php?q=aHR0cDovL3dlY2hhbmdlLmJsb2dmYS5jb20v
http://fiwh.net/index.php?q=aHR0cDovL3dlNGNoYW5nZS5ibG9nc3BvdC5jb20v
http://fiwh.net/index.php?q=aHR0cDovL3dlNGNoYW5nZS5ibG9nZmEuY29t
http://fiwh.net/index.php?q=aHR0cDovL3dlLWNoYW5nZTUuYmxvZ2ZhLmNvbS8%3D
شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۸۵
هيچها
پنجشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۵
پس از سركشي
خاموش ماند و در فكر شد. انگار در يك آن، هنگام گذر جوشان خود، به پرتگاهي رسيده و مانده باشد. ژرفاي پرتگاه را حالا پيش چشم خود ميديد. شتاب انديشه! پرواز پندار. خاموشي بيپايان بود.
دختري بالغ، پرميل و پر هوس، سودايي، هوشيار، دل روشن، كنجكاو، بيپروا، جسور و پرشور....
شيرو مي داند كه پا بر پلهء تازهاي ميگذارد. شيرو با چشم باز قدم برميدارد. شيرو ميداند عطش عشق او را به دوزخ هم بتواند كشاند. شيرو پيشاپيش، رنگ خون خود بر خنجر برادر ميبيند. شيرو مردانه دل به سفر داده است....
" ...سفر بيگانهوار خود آغاز ميكنم. خدانگهدار زندگاني هميشه، زندگاني آرام، زندگاني تسليم."
سلام سركشي، سلام خروش!
***
سهشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۵
ازدواج خواهم كرد
ميگويد: نميدانم بين تربيتي كه از كودكي داشتم و تضادي كه فاصله سني و يا شايد تفاوت انديشه بينمان ايجاد ميكرد كدام را بايد برميگزيدم؟
ميگويد:خيلي از نقصها را سعي كردم اصلاح كنم. خيلي سعي كردم راجع به خلاها با هم صحبت كنيم.
ميگويد: تا آن موقع هم همه چيز خوب پيش رفته بود. اعتماد كامل وجود داشت. يك جور اطمينان كه گاهي ميفهميدم بيش از سنم است و اين بهم انرژي ميداد.
ميپرسم: و آن تصميم؟ و آن رفتار؟
ميگويد: خوب آن موضوع بزرگي تو ذهنم بود. حدود چهار پنج سال قبل از آن ماجرا بهش فكر ميكردم. خيلي راجع بهش خوانده بودم. چهارچوب مذهب را هم خيلي براي انطباق چيزي كه بهش فكر ميكردم، بالا پايين ميكردم. الگوهاي خوبي هم درآورده بودم ازش. هيچ انساني اين بين آزار نميديد. قرباني نميشد و مورد ظلم واقع نميشد.
ميپرسم: تو به اينها قبل از ماجرا انديشيده بودي و يا بعدش؟
ميگويد: قبلش. و حتي تمام دلايلم را هم شايد بين سه تا چهار ماه مدام براي راضي كردن او ميگفتم.
ميپرسم: مگر او راضي نبود؟
ميگويد: نه كه نخواسته بود، نه كه تمايل نداشت، فقط ميگفت غير اين جور هم ميشود. تمام حرفش اين بود كه مسئوليت بزرگي دارد و نميخواست او مسئول باشد.
ميپرسم: پس چطور شد كه مسئوليت گرفت؟
ميگويد: نه! نگرفت. من تمام مسئوليتش را خودم پذيرفتم. و اشكهايش ميريزد.
ميپرسم: پشيماني؟
ميگويد: پشيمان نه! اما حالا كمرم گويي دارد تا ميشود زير مسئوليتش. و آسمان و زمين گويي دارند لعنت ميفرستند. و رفتار او... شايد فقط آمين به لعنت آسمان و زمين ميگويد با اشاره چند صدباره به اين كه مسئوليتش را خودت پذيرفتي وگرنه من كه .... .
ميپرسم: دقيقن چي ناراحتت ميكند؟
ميگويد: نمك بر زخم شدنش به جاي آرمش بخشي.
ميگويم: از درگيريت بگو.
ميگويد: من اولن كه دروغ گفتن براي مثل مرگ بود و هست. و بعد ديدن نگراني و اذيت شدنش را بيش از آن نميتوانستم تحمل كنم. مادرم را ميگويم.
ميپرسم: از همان اول همه چيز بد جلو رفت؟
ميگويد: نه! اولش توضيحاتم قانع كننده بود و آرامش بخش.. ولي هر چه زمان ميگذشت كوچكترين اشارهاي به موضوع، كوچكترين يادآوري چيزي شبيه آن، كوچكترين چيزي راجع به آيندهام همه چيز را از سر تازه ميكرد برايش.
ميگويد: ديگر تحمل ندارد. ميگويد زودتر ازدواج كن و برو. اينجا بودنت با آن وضعيت آزارم ميدهد. آزار هر روزه و خورنده.
ميپرسم: تو چي جواب دادي؟
ميگويد: گفته بودم كه رو چه چيزهايي حساسم. نميخواهم بيش از اين آزارش بدهم. دارم به كسي فكر ميكنم كه بيش از يك ماه نتوانستم تحملش كنم. او ازدواج به اين زوديها در برنامهاش بود. شايد هزينهء سنگيني به نظر بيآيد، اما زندگي تنهايم هم برايش آزاردهندهتر است. ازدواج فقط دلش را خوش ميكند. دلم ميخواهد دلش خوش بشود.
ميپرسم: پس خودت چي؟ پس آني كه ديگر هيچ حرفي ازش نميزني چي؟
ميگويد: تا 10- 15 سال سعي ميكنم تحمل كنم بدون بچه و بعد از آن كه موضوع يادش رفت يا حسابي كمرنگ شد برايش شايد اگر زنده مانده بودم، همه چي را از صفر شروع خواهم كرد اگر طلاق لازم بود با طلاق و اگر نه يك متاركه ساده.
ميپرسم: باز هم از او نگفتي؟
ميگويد: آن روزي كه من مسئوليتش را تنها گرفتم و او همه مسئوليت را به من تنها محول كرد، آن روزي كه لعنت زمين و آسمان را با تكرار هزار بارهء اشتباه صداقتم آمين گفت، فهميدم كه به راستي تنهايم. حتي بهش نخواهم گفت چون واقعن هيچ ربطي به او ندارد.
ميپرسم: و اين تصميمت قطعي است؟
ميگويد: يك چيز آزارم ميدهد. كسي را كه به ازدواج باهاش فكر ميكنم، آزار خواهم داد، او شايد آرزو داشته با كسي زندگي كند كه دوستش داشته باشد و من فقط ميتوانم تحملش كنم همين و نه ذرهاي دوست داشتن. توجيهي براي اين ظلم نيافتهام هنوز. ولي به محض اين كه چارهاي يافتم، يا او با وجود سرديم اصرار كرد، تصميم را اجرايش ميكند.
از پيشش ميآيم. سردم است. دلم ميخواهد بلند بلند گريه كنم و فرياد بزنم. تمام خوابهاي جسدها اين مدت تو ذهنم ميرود و ميآيد. هر چه جسد تو خيابان است ميبينم. دلم برايش ميسوزد. دلم براي خودم ميسوزد.