دوشنبه، بهمن ۲۵، ۱۳۸۹

25 بهمن 1389

به خاطر همه بداخلاقي‌هاي مردمم

به خاطر همه خشونت‌هاي كلامي و رفتاري مردمم

به خاطر همه ‌بي‌اعتمادي‌ها و خودخواهي‌هاي فزاينده مردمم

به خاطر همه دزدي‌ها و كم‌فروشي‌ها و كلاه‌برداري‌هاي مردمم

به خاطر هواي تنفس نكردني شهرم

به خاطر خيابان‌هاي  ناهمدم‌ و ناامن شهرم

به خاطر حسرت شادي واقعي مردمم

به خاطر همه‌چيزهايي كه داشتيم و رفته رفته از دست داديم

به خاطر چيزهايي كه نداشتيم و فكر مي‌كرديم داريم

به خاطر پايداري‌ها و شجاعت‌هاي زنان و مردان اوين‌ها

به خاطر اضطراب و فشار زنان و مردان در انتظار اوين‌ها

به خاطر همه 25‌ام‌ها . . .

سه‌شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۹

داستان توليد يك زوج

تازه مي‌بينم تو عقدنامه نوشته

دين و مذهب: اسلام و فني

كلي چانه زد كه (شغل: كارشناس فني) خيلي كلي است، بايد جزئيات بنويسيم

من هم كه كلن رو دنده كل كل بودم. گفتم خوب حاج آقا تازه مي‌شود مثل قوانين خودمان. بايد همه چيز به هم بيايد ديگر. من كارم در بخش صنعت است. پس فردا نمي‌خواهم چانه بزنم كه اين كارخانه كه تو فلان ده كوره است شامل شغل من مي‌شده يا نه.

لبخندي زد و سري تكان داد و تاييد همسر را هم كه چشمي گرفت، دسته گلي كه مي‌بينيد به آب داد.

بعد هم باز چانه كه همه شرايط را الان بخواهم اضافه كنم وقتتان را مي‌گيرد. مي‌نويسم بعدن بياييد سند را بگيرد و امضا كنيد.
من هم كه: ما كلن امشب را براي اين كار خالي كرديم. وقت داريم بنويسيد. فوقش يك شام دور هم هستيم دفتر شما.

براي اينكه حوصله‌اش سر نرود و همه را بنويسد نقل و نبات تعريف مي‌كرديم كه حاج آقا آن دست مبارك را به خودكار تكان بدهد.

حقوق كثيرمان
اجاره خانه
وام ازدواج
خواهر شوهران بدجنس و ديكتاتور (تجربه از مشتري‌هاي حاج آقا)
تا رسيديم به سايت مهريه 14 سكه‌اي:

من براي همسر (امضا نكرده) تعريف مي‌كردم و حاج آقا اصلاح مي‌كرد، در تكميل تعريف هاي من گفت مهم‌ترين جايزه نو زوجان كم مهر را نگفتي و با خنده‌اي اضافه كرد دعاي خير  ... بري. و خودش خنده كشدار را ادامه داد و گفت يعني اين دعاي خير فقط شامل حال به قيد قرعه انتخاب شده هاي اين طرح است و نه بقيه.

ما هر دو مبهوت خوش طبعي حاج آقا ريسه رفتيم.

هر جا هم لطيفه‌هاي اينچناني ته مي‌كشد، حاج آقا غرخنده مي‌زد كه عهدنامه تركمنچاي است.
من هم زبان بازي كه راست مي‌گوييد، واقعن تازه به اندازه جبران نقصان عهدنامه تركمنچاي مردان در قانون هم نيست اين 4 تا شرط.

از روزهاي قبل هم كه هي اين دفتر و آن دفتر سر مي‌زدم، شرط كرده بود كه شرط حضانت را اضافه نمي‌كند. من هم گفتم باشد اضافه نكن، در دفتر ثبت اسناد رسمي وكالتش را مي‌گيرم.

هر شرط كه اضافه مي شد، انگار بي اعتمادي محض كه اين چهار برگ عقد نامه، تا حالا در هر دادگاهي هزار جور تعبير شده است و هزار جور رإي رويش داده شده است و زنهاي زيادي را در تنگا گذاشته است. حالا هم كه مي‌بينم به به! آقايان قاضي عدم تمكين زن را با وحدت رويه دليل منتفي شدن شرط طلاق كرده‌اند انگار نه انگار اين شروط براي اصلاح قانون گذاشته مي‌شود.
صبح روز بعد رفتيم دفتر اسناد رسمي، همه شروط به اضافه حضانت، به اضافه هر جمله‌اي كه نياز به اصلاح داشت همه به عنوان وكالت بلاعزل ثبت شد.

اما همچنان اگر ذره‌اي اعتماد به قانوني كه با دفترچه عقدنامه اين مملكت لازم الاجرا مي‌شود، وجود داشته باشد.
شايد جزء دلايلي كه دختران و پسران زندگي مشترك را به ازدواج رسمي ترجيح مي‌دهند، و اين موضوع در حال افزايش است، بايد خيلي چيزهاي ديگر را هم اضافه كرد.

یکشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۹

رفتارشناسي دموكراسي ايران؟

- اتوبان خروجي دارد با فاصله 200 متري از ورودي. از لاين اول مي‌پيچد جلوي ماشين هايي كه دارند وارد اتوبان مي‌شوند، از كناري‌ترين راه ممكن خودش را جلوي هر چي ماشين كه راهنما زده و مي‌خواهد وارد خروجي بشود، مي‌چپاند، در راه خروجي درست نيم متري حصارهاي راه حركت مي‌كند و آخرين لحظه سر ماشين را به سمت لاين داخل اتوبان كج مي كند و خودش را بين ماشين هاي در خط مي‌چپاند و تو آيينه، ماشين هاي پشتي را نگاهي مي‌كند و پيروزمندانه ادامه مي دهد.

- با سرعت 60 در لاين سوم اتوبان در حال گپ زدن و سيگار كشيدن مي‌راند و در اعتراض بوق ها و چراغ هاي ماشين هاي عقب، هيچ حركتي نمي‌كند. از كنارش كه ماشين ها رد مي‌شوند سر مي‌گرداند  نگاهشان مي‌كند و خنده تمسخر آميزي مي‌زند.

باز هم بگويم يا كافي است براي تخمين زدن رسيدن به دموكراسي و اخلاق مداري تفاهمي؟

- خانهء بابا شمال شهر بوده است و بعد از ازدواج، پول خانه به حاشيه شهر رسيده است، اما خوب ماشين هديه‌ي عروسي 40 ميليوني سر جايش است.
تو آپارتمان 20 واحدي مي‌نشيند و ماشين را سر راه ورودي كوچه مي‌گذارد و در-كوبيدنهاي نصفه شب سر جايش است و ...

- در حضور آدمها ازشان تعريف مي‌كند و قربان صدقه، در عدم حضورشان خيلي راحت عيب‌جويي و تخريب و...

حتي حالم آدم بد مي‌شود وقتي فقط فكر مي‌كند.

به كجا مي رود رفتارمان؟

شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

پازل ناهمگون خاورميانه

اختلاف‌هايي هست بين ايران و تونس
بين ايران و مصر
بين ايران و ...

كه نمي‌گذارد همه چيزهاي مشابه، سرانجام مشابه داشته باشد.

در عين حال مشابت‌هايي هست بين ديكتاتورها، بين رفتارهاي مردمي و بين پيشروي جريان ها

چطور البرادعي به كشورش برمي‌گردد مورد هجوم پليس قرار مي‌گيرد و در حبس خانگي بازداشت مي‌شود و روشنفكران ايراني...؟

چطور مبارك از جريان هاي كنترل كننده خارجي مي‌گويند و اخبار ايران هم همه روزه پر از دشمنان خارجي است؟

چطور هر روز و هر ساعت مردم كشته مي‌شود و بعد يك ديكتاتور كشورمان به آن يكي ديكتاتور پيغام مي‌فرستد كه با خشونت رفتار نكن؟

چطور فيلم‌هاي اعتراضي مصر و تونس، سراسر مردماني مسن را در كنار جوانها نشان مي‌دهد و در ايران بزرگترها فقط از تجربه تلخ انقلاب 57‌شان مي‌گويند و برحذر داشتن از تجربه مشابه ديگر؟

یکشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۹

برف 89

مهرآوه نسرين كه امروز در خوش ترين روزهاي زمستاني بچه مدرسه‌ايي ها باز با نيما تنها بود و از تابستان تا به حال مادرش را نديده است؟

يا

اوين نشينان كه در سوز شبها حتي نمي‌شود 5 دقيقه جلوي در اوين ايستاد، چه برسد به زندگي و خواب؟

سه‌شنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۹

به اضافه 20 سال بي‌آبرويي نظام

دلم براي نظام حاكم مي‌سوزد
دلم براي قوه قضائيه مي‌سوزد
دلم براي بازجويان اطلاعات مي‌سوزد
دلم براي قاضي پيرعباسي بيچاره مي‌سوزد

نسرين ستوده خيلي بيش از اين 11 سال كه از آن بوي سوختگي تمام اركان نظام به خاطر بودن زني چون نسرين مي‌آيد، كار كرده است كه لرزه به پايه ‌هاي سست بياندازد

چه ساده و كوتاه فكرانه 20 سال به اضافه 20 سال اضافه مي كنيد، نسرين از ايران خارج بشود كه چه؟ كه شما با هر پرونده بر بي قانوني اضافه كنيد؟
وكالت نكند كه چه؟
 اين 5-6 ماه بازداشت نسرين به عنوان بهترين وكيل براي هر پرونده داري كفايت مي‌كند.
جواب هر بي قانوني: اعتراض و اعتراض و اعتراض


به محاكمه هاي بعدي هم فكر كنيد. به محاكمه‌تان بعد از اين تاخت و تاز و يورش

تشت يخي بيآوريد
سطل آبي و يا ...

شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۹

نوعروسان چاق

چاقي عجيب دختراني كه مراسم عروسي مفصل دارند، براي من هميشه بهت برانگيز بود.

وقتي با آنها صحبت مي‌كني، معلوم مي‌شود كه چندين ماه قبل از مراسم در رژيم غذايي سفت و سخت بوده اند تا شب عروسي بين لباس باربي مانندشان جا بشوند.

ولي بعد از عروسي ديگر كي تحمل آن رژيم (شكنجه) سخت را دارد.
خيال راحت.
پرخوري بعد از سوء تغذيه و ...
اين جا براي پرداختن به چرايي رژيم قبل و بعد پرخوري بعد مناسب نيست.
اما لااقل شما را به خدا به فكر سلامت جسمتان باشيد.

فكر نمي‌كردم ديگر تو اين روزگار بشود همچين دختراني را ديد.
 اما ممكن شد.

دوشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۹

نعمت هاي خدا

و خداوند روزهاي مشخص شده هفتگي با دوستانم را براي تو

و ماموريت هاي چند روزه خارج از تهرانت را براي من

آفريد
تا نفس بكشيم و به خود قبليمان بپردازيم
و سر سه ماه و نه روز اول

مجبور به طلاق نشويم

چهارشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۹

انجمن ام اس

تنها انجمن ام اس تهران يك دفتر دارد در خيابان وصال.

شايد يك بار راجع به مطالب سايت آن نوشته باشم.
ساعات كاري دفتر انجمن ساعات اداري است. پنجشنبه ها هم تعطيل. جوري كه من هيچ بار نتوانسته‌ام حتي 10 دقيقه سر بزنم.

فرم آنلاين عضويت انجمن، تكميل مي‌شود ولي فرستاده نمي‌شود.
يكي از چيزهايي كه بايد پر بشود مشخصات كسي است كه با بيمار زندگي مي‌كند. گزينه ها:
پدر
مادر
خواهر
برادر
پدربزرگ
مادربزرگ
ساير

در نظام خانواده مدار جمهوري اسلامي، هيچ بيمار ام اسي نيست كه با همسرش زندگي كند و فقط بيخ ريش خانواده نسبي خودش است.

برعكس بقيه فرمهاي آنلاين فارسي پيش فرض جنسيت زن است. (تنها موردي كه به لحاظ آمار منطقي است، چون زنان مبتلا به ام اس خيلي بيش از مردان است.)

و اما از بازارهاي غذا به نفع اين انجمن بگويم:
فقط يك پرچم ساده كه نام انجمن روي آن است در جمعه بازار تهران نصب مي‌شود..
بدون هيچ شماره تماس، بروشور توضيح و حتي آدم مطلع.
ترشي خيار. ترشي كدو. مرباي خيار. مرباي پوست هندوانه و ...

خوش خيال مي‌روم جلو مي‌پرسم كار انجمن چي است؟ پول فروش اين ترشي- مرباها چي مي‌شود؟
آقاي مشغول جابه جاي شيشه هاي ترشي مي‌گويد:
بله انجمن ام اس است. اينها همه مي‌رود به ام اس

دوباره مي‌پرسم شايد بخواهد دقيق تر از ”همه مي‌رود به ام اس“ جواب بدهد. ولي جواب همان است كه بود.

چرا نهادهاي حداقلي مدني ايران هم چنين بي پايه اساس و غيركاربردي هستند؟

چه اشكالي داشت كه اگر براي هر كدام از اين كارها، كارشناسي كه نه، دست كم دو تا مقالهء حسابي خوانده مي شد؟

چرا خانم x و آقاي Y را به جاي اينكه به جرم اقدام عليه امنيت و گرفتن پول از بيگانگان محكوم كنند، به جرم هاي واقعي حيف و ميل اموال انجمن ها. كم كاري و دزدي در كارهاي داوطلبانه محاكمه نمي كنند تا شايد روزي كاري از اين دو- سه تا انجمن باقي مانده ساخته بشود.

دوشنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۹

مژده آذر

همه انرژي رفته اين روزهاي آخر را برمي‌گرداند، موجود كوچكتر از عدس و شايد هم لوبيايي كه در وجود تو است دوستم!

به دنيا كه آمد برايش تعريف مي‌كنيم كه زمستاني كه خلق شد، سرد و كثيف و بي مهر بود ولي با اين حال او انرژي بسيار مي‌داد.

تمام قصه هاي روزهاي شاد و شيرين ايران را برايش زمزمه مي‌كنيم تا تاثير اين زمستان در هيچ سلولي از او نماند.

تمام درختهاي ايران زمين، گلهاي خوش عطر كوهها و دشت ها، زلالي روزهاي ديرين خزر و خليج فارس و رودهاي پر آب، سرسبزي جنگل هاي روزهاي دير را دوباره برايش مي‌سازيم و تعريف مي‌كنيم.

از دختران و پسران، زنان و مردان اين سالها كه او مي‌بيند و نمي‌بيند برايش مي گوييم تا رسم زندگي در هر شرايطي را ياد بگيرد.

بيا از همين حالا حكايت مارال را برايش زمزمه كنيم. بيا رسم عشق را از حكايت هاي دور، براي موجودت دوباره نويسي كنيم.

روزهاي روشن، روزهاي پراميد براي جواني او محيا خواهد بود.
بيا تا جواني برايش قصه روزگارانمان را بسراييم.

سه‌شنبه، آذر ۳۰، ۱۳۸۹

عمو جان يلدايت مبارك!

ايران در شبهاي يلدا است.

از اين پس روزها بلند مي‌شوند و شبها كوتاه كوتاه.

از اوين بپرسيد امشب بر آنها چگونه مي‌گذرد؟

209
350
متادون
رجايي شهر
زندانهاي تبعيد

شب از هراس، چراغها در پستو مي كند.
هر صبح چند نفر با يورش نميه شبانه دستگير شده اند.
هر روز به دستگير شده ها اضافه مي‌شود.

اعتصاب هاي غذا
شكستن اعتصاب ها
روزهاي تولد
سالگردهاي ازدواج

گيج واره هاي ديكتاتوري

چهارشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۹

چرا فقط 16 آذر؟

به قول خودشان بچه مقدم- فلاح- پشت خط‌‌ اند. 20 و 26 ساله.
با ديپلم تو شركت ما به عنوان كارپرداز استخدام شده اند و كم كم به فوق ديپلم هاي نيمه متمركز هم رو آوردند.
كارهاي بانكي و پيگيري هاي اداري و ... .

به شدت عشق معرفت و رفاقت و در عين حال آماده درگيري تهاجمي (البته هر روز دارد از تهاجم سريعشان كاسته مي‌شود.)

حرفهاي معمول محيط هاي كاري كه فوتبال چي شد و فردوسي‌پور كي را براي 90 اين هفته دعوت كرده است و حوادث معمول چه خبر و كي با كي درگير شد و كدام كوچه چاقو كشي شده بود و ... اينها بود.

هر از گاهي هم يك خبر ورزشي يا گل و يا نشريات از اين دست هفته‌اي- دو هفته‌اي يك بار مي‌خريدند.
از بس من خبرها را گفتم و رفتم و آمدم كه حيف است بچه هايي مثل شما از اين چيزها بي‌خبر باشند و چرا مردم دلشان را به پول جيره بندي شده جيب خودشان كه از دست يكي ديگر مي‌خواهد داده بشود دل خوش مي‌كنند و كمك كن تا همسرت كار پيدا كند و خانه حوصله اش سر نرود و براي بچه هاي خواهر كتاب هديه بخر و از اين جور حرفها... به همشهري هر روز رسيده است و هفته اي يك هفته نامه ورزشي كه بيشتر تحليل دارد تا خبر. البته روزهايي كه خبرها به نظرشان خيلي جالب باشد، كنار همشهري، آرمان و شرق هم به انتخاب خودشان از رو دكه اضافه مي‌شود.

ديروز نمي‌دانم تو كدام يك از روزنامه ها يكي از اين همكارها ماجراي سه دانشجويي را مي‌خواند كه كشته شدند و 16 آذر شكل گرفت.

با تعجب مي‌گويد: ”همش 3 نفر كشته شدند؟“

تاييد مي كنم.

ادامه مي‌دهد: “ 3 نفر كشته شدن و اين همه سال هي روز دانشجو روز دانشجو مي‌كنند؟”
مي‌پرسم كه دليل كشته شدنشان را هم نوشته؟ تاييد مي كند. و باز ادامه مي دهد ”همين چند ساله كه خيلي دانشجوي بيشتري كشته شد پس چرا روز را عوض نكردند؟“

فقط به تاريخ آن ماجرا اشاره مي‌كنم و رژيمي كه آن زمان سر كار بود و حالا نيست و تاريخ كشته شدگان جديد و رژيمي كه سر كار بوده و هست. و تنها روز دانشجويي كه به طور رسمي در تاريخ ثبت شده است.

چهارشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۹

اعدام با قضاوت كي؟؟؟

به محض اين كه نشستيم تو ماشين به مرد بغل دستمان گفت، ناصر هست ها...

راديوي ماشين روشن بود. دو هفته قبل.
مرد گفت بله آقا.

فكر كردم راننده مرد را مي شناسد...

راننده ادامه داد: ناصر محمد خاني ها. نه سال پيش زنش را كشته بودند، گفتند صيغه ايش زنش را كشته... و همين طور با هيجان ادامه مي داد تا متوجه شدم آشناييتي با مرد مسافر كناريمان ندارد و فقط هيجان زدگي است.

مجري راديو داشت وصف سكنات و اخلاق و ورزش و مرام ناصر محمد خاني را برمي شمرد. و راننده هم همين طور هيجان زده تمام داستان قتل را مو به مو همزمان تعريف مي كرد. گفت خانه اش كه آن زمان تويش مي‌نشست را الان نشانتان مي‌دهم. از كوچه اي فرعي رفت و خانه اي را نشان داد و گفت همين جا...

بالاخره نوبت خود محمدخاني شد.
صدا صاف، راحت از گذشته فوتبالش گفت و كارهايي كه در اين مدت انجام داده است. از اخلاق و مذهب سوراخش گفت و مجري هم راه به راه به به چه چه كرد و پياز داغ تعريف را زياد كرد.

راننده به عنوان ريدر حافظه تاريخي جمعي تعريف مي‌كرد كه شهلا جاهد قاتل نبوده. اما ناصر از قصاص كوتاه نيامد از ترس آبرويش كه صيغه كرده بوده است و ترس از خانواده زنش.

و باز ادامه داد حالا بعد از 9 سال كه دختره بلاتكليف تو زندان بوده است باز پيدايش شده است.

دو هفته پيش زمزمه هاي اجراي حكم شهلا بود. اما فكر نمي كردم مافياي سايسي- ورزشي از تو گنجه محمدخاني را بكشد بيرون و او هم بي شرم و خجالت باز از اخلاقيات و مذهبيات خودش زنده براي مردم بگويد.
و باز فكر نمي كنم قاضي پرونده و حتي رئيس كل قضا حتي ساعتي را بين مردم و قضاوتشان سر كرده باشند. قضاوت تاريخ. قضاوت جمعي.

راننده تاكسي راديو ورزش گوش مي‌داد. همه فوتباليست ها و مربي ها و حتي توپ جمع كن هاي ان زمان را به اسم مي‌شمرد.
راننده تاكسي مي‌دانست كه صيغه بي‌آبرويي است.
راننده تاكسي فكر مي‌كرد نامردي، بي شرافتي است.
راننده مي‌دانست كه شهلا يك دختر فقير عاشق بوده است.
راننده بلاتكليفي شهلا را خوب درك مي كرد.

دوشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۹

تهران يك ساله

چطور گذشت اين يك سال؟

عاشورا ديگر خون جوش آمده، بود. عزاداري مردم واقعي بود.
هيچ شعاري نداشت.
هيچ سرخوشي و كارنوال عزايي نبود.

حنجره هايي كه فرياد مي‌زد :
“يا حجت بن الحسن
ريشه ظلم را بكن”

لرزش حنجره را هم حس مي‌كردي.
خنده ايي نبود
حس ها خشم بود

از خستگي من مي‌رويم تو پارك مي‌نشينيم.

.روبروي پارك مبهوت كنار پل عابر ايستاده بودم، تنها
عكس و فيلم مي‌گرفتند و دود آتش و بوق ماشين ها و خيل گلادياتورهاي سياه پوش كه از ميدان صحنه را تماشا مي كردند.
ملخ واره ريختند. مردم هم. ديگر سخت راه مي‌رفتم.

پله هاي قديمي كوچه را پايين رفتم. ملخ سياه كه از پله هاي خيابان پايين آمده بود، به زير كشيده شد. تنبيه شد و با وساطت جواني رها كرده شد كه برود.

مي‌ گويد اين خيابان هم مغازه دارد؟ مي‌گويم نه ندارد. دستش را مي‌گيرم و به سمت هفت تير مي‌كشانم. بعد مغازه هاي آن سمت خيابان. پل عابر.
چقدر بلند است اين پل براي ديدن هر چه در عاشورا گذشته است. از روي پل عابر حتي پل حافظ هم تا جاهايي ديده مي‌شود.

گاز گاز گاز
پشت هم
حتي توي صورت
كوچه را تا وسط مي‌روم خلوت. دختر پسرهايي خسته. مردهايي پرسان. مردمي عزادار. روي پله خانه اي مي نشينم. ته كوچه پر از ملخ است و دود و آجر و سنگ و صداهاي نعره وار يا علي حيدر موتورهاي سوهان وار. يك چيزي در من دارد آب مي‌شود شايد. سرد است خيلي سرد. اما در من ذوب جريان دارد گويا.

ديگر به وضوح كلافه ام. حالا حلقه نباشد. كدام حلقه ايي تعهد را تضمين كرده است كه اين يكي. صداي دخترك بلند مي‌شود مگر خودت خوار مادر نداري.
مرد مثل گربه اي كه رمانده باشي چند قدم دورتر مي‌رود.
اهل تهران نيست. غريب و بي خانمان به نظر مي‌آيد. دختر پشت بوته ها است. ديده نمي‌شود.

مرد نزديك مي شود به پله اي كه نشسته ام. كمك نمي خواهيد خانم؟
نه مرسي فقط كمي خسته ام. تلفن ها برقرار است هنوز. با آن سبز تيره چرك و شال و دستكش سياه كه دود و گاز را كم مي‌كرد...

موقع رفتن دختر را نگاه مي‌كنم. دختر هم از همان جنس است غريبه و شايد بي خانمان. ظهر روز پنجشنبه تنها توي پارك نشسته و آرايش مي‌كند. دو هفته بعد لاي لباسها، شال سياه از زير دستم رد مي‌شود. يادگاريهاي آن روز را چطور مي‌شود مرحم زخمهاي بقيه كرد. سبز تيره چرك بايد شسته بشود. اما آن فقط مال يك روز نبوده است.

بعد از آن روز جلوي چشم روزهاي تب مانده بود. بعد از تب هاي طولاني نرمي پر از داغش را در كمد قايم كردم.  اما با تعهد به تمام عاشوراييان آيا...؟

مي‌گويد چرا حلقه دستت نيست؟ مي گويم” تو جعبه خانه است.“ مثل شال سياه كه در كمد خانه است. گرچه نمي دانم تمام هزينه هاي عاشوراييان با چه تعهدي برابري مي‌كند...




نمي‌دانم دخترك و مردك سال پيش كجا بودند؟
نمي‌دانم پله هاي قديمي كوچه را چه كرده اند؟
نمي‌دانم آدم هايي كه به راحتي كشتند حالا چه مي‌كنند؟
نمي دانم غم  آدم هايي كه عزيزانشان به سختي كشته شده اند به چه وسعت زبان باز كرده است؟
نمي‌دانم اين حلقه تنگ، حلقه اذيت كننده، حلقه فشار با چه “بايدي” بايد باشد؟
نمي دانم ذوب شده ها كي ترميم مي‌شوند؟ كي جمله ها پشت هم و بي وقفه رديف مي‌شوند؟


ديگر تحمل عاشورا در تهران سنگين است. مثل هواي اين روزها.

شنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۹

رنگ هاي پاييز 89

سبز نارنجي سورمه اي

سبز + رنگ آفتاب
نارنجي + رنگ آفتاب
سورمه اي + رنگ آفتاب


سبز + رنگ مهتاب
نارنجي + رنگ مهتاب
سورمه اي + رنگ مهتاب

سبز نارنجي سورمه‌اي آفتاب و مهتاب مهناي نگراني مهناي تنهايي

سبز نارنجي سورمه اي آفتاب مهتاب با همه بقيه چيزهاي زندگي

سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹

تهرانٍ آلوده

هنوز اول صبح است. دارم مي‌روم سر كار. ماشين را پارك كردم و باز دنبال دارو و داروخانه .

از پشت سرم شروع مي‌كند يك سري اراجيف جنسي را زمزمه ‌كردن. مطمئن نيستم با من است يا چي مي‌گويد.
نزديك مي شود. مزخرفاتش واضح مي‌شود.

مي‌ايستم. هنوز به صورتش نگاه نكردم. قطع مي‌شود.
زل مي‌زنم (با عينك آفتابي) به چشمهاي خواب آلوده اش كه حتي بعد از بيدار شدن آب هم نزده.

خيلي زود مي‌گويد ”با شما نبودم. با شما نبودم.“ هيچ كس ديگري نزديك نيست. 3 متر جلوتر ايستگاه اتوبوس است و آدمهاي تو صف و در انتظار.

بدون اينكه دستم بلند بشود بي اختيار تهديد مي‌كنم. و مي‌روم به طرفش. صدام با هر واژه بلندتر مي‌شود. جوري كه مردم ايستگاه هم مي‌شنوند.

هر بار آرام تر تكرار مي‌كند با شما نبودم. و سريع تر و تقريبن در حال دويدن دور مي‌شود و از من و مردمي كه تو ايستگاه برگشته‌اند و نگاه مي‌كنند فاصله مي‌گيرد.

دوشنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۹

زنان در مشاغل

براي من كار زنان جزء جذاب ترين چيزهاي جامعه است.

البته در هر سطحي يك جور است و تعاريف مخصوص به خودش را دارد.
خانم دكترهايي كه به جز تخصص و كار صداقت و حس مسئوليت زنانه در صحبت ها و حرفهايشان و حتي صدايشان ديده مي‌شود تحسين برانگيز اند

پزشك زناني كه معمولن بهش مراجعه مي‌كنم از جمله همان‌ها است.

خانم خياطي كه يك مغازه كوچك در يك پاساژ نه چندان معروف دارد و لباس هاي مختلف مي دوزد و تعمير مي‌كند و صدايش مهرباني مادرانه دارد و نگاه تيز و جديش از دقت حكايت دارد.

خانم مهندس جواني كه آرام، با صلابت و با ادب صحبت مي كند و بدون شعارهاي رايج مردانه در محيط مردانه صنعت كار مي كند اما زنانگيش را در كار و رفتارش همچنان حفظ كرده است و كار حرفه اي را پيش مي‌برد.

دخترهاي جوان دانشجو و يا تازه ديپلم گرفته كه در بوتيك هاي لباس با حداقل حقوق كار مي كنند اما شيطنت، شوخي، ابتكار و پشتكار  حسابي دارند و طبقه اقتصادي و سطح كار و هزار جور صفت بي بنياد ديگر برايشان بي ارزش است.

خانم مديري كه كارگاه كوچك خانوادگي را مديريت و هماهنگ مي كند و به موقع جلب رضايت مشتري مي كند ودر عين حال  صداقتش، اعتماد به كل كارگاه را تضمين مي كند.

آرايشگري كه جدا از تمام فضاهاي عرفي به هيچ جادو جنبل و فال و وردي كه منطقي ندارد معتقد نيست و در عين حال احترام به عقايد و سلايق آدمها هم در رفتارش وجود دارد. با تمام ويژگي هاي زندگي نسبتن مرفه اما هيچ وقت حداقل دستمزد شخصي خودش را رها نمي كند و هميشه از استقلال مالي زنان صحبت مي‌كند.

دختران دست فروش مترو كه از واگن ته مترو (زنان) با كلي بار و كوله مي دوند به سمت واگن سر مترو (زنان) كه مشتري هايشان را عوض كنند. در شلوغي مترو و حركت نا متعادل راه مي روند و بدون اصرار با يك ريتم ثابت كالاها را معرفي مي‌كنند و مي‌فروشند و يا نمي‌فروشند.

اينها زنان شهر من‌اند. با تمام دست اندازهاي قانوني، عرفي، اجرايي... اما كارشان سخت و پر سنگلاخ است. اما شايسته و پر ارزش است.

چهارشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۹

تضادهاي احساس

يك بار ديگر هم اينطوري شده بودم.
هنوز قبل از خرداد خونين 88 بود.

يكي آزاد شده بود. جوان، آشفته و بعد از اولين تجربه. بايد فضا را عوض مي كرديم. دور مي‌كرديم. اما هنوز بقيه زندان بودند.
سفر
كمي دورتر از تهران تنفر برانگيز
هر چه مي‌خورديم
هر چه انجام مي‌داديم
هر جا مي‌رفتيم

فقط بغض هايم را غورت (قورت)× مي دادم تا شب تحويل بالش ‌بشود.

×××××××

حالا هم نسرين ستوده حتي آب هم نمي خورد. تا مي‌آيي حرف بزني از آن لنگه دنيا با فراموشي ميدان مبارزه به بالا تا پايين تو و همه كساني كه اينجا هستيد و هر روز يا يكي تان زندان مي‌رود يا يكي تان احضار مي‌شود يا چشمهاي در انتظارتان پشت ديوارهاي زندان ها به دو دو مي‌افتد، جملات قلمه سلمبه بي خاصيت و بي كاربرد سياسي، ايدئولوژي، بگذار راحت بگويم شعار تحويل مي‌دهند.

بعد مي‌گويند كه بايد خريد هم كرد
بايد شاد هم بود
بايد احساس خوشبختي هم كرد
بايد پيش هم برد

حالا هم بغض ها فقط نا به جا بيرون مي ريزد.

نسرين ستوده و كودكانش
باز هم بيماري دون پايه هاي قضايي! از نازنين و كفالتش چه خبر؟
بهاره چه مي‌كند؟

×××××××

چرا زنان زنداني امنيتي در يك سالن قرنطينه شده اند؟
هوا نخورند كه چه كنيد؟
با زنان ديگر در تماس مستقيم نباشند كه چه نكنند؟
شرايط انفرادي داشته باشند كه با هم احساس در انفرادي بودن داشته باشند و چطور متنبه بشوند و از آن پس چطور زندگي نكنند؟

دوشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۹

سه زن

نسرين ستوده:

بي خبري و اعتصاب غذاي خشك

نازنين خسرواني:

بي خبري و مشخص نبودن اتهام

مهديه گلرو:
با اعترافاتي كه رجا نيوز گفته در اختيارش قرار گرفته!!! با عكس هاي اسكن شده از دست نوشته اي روي كاغذ بي‌آرم با دست خط شخصي

به جز نسرين بقيه را نديده بودم و نمي‌شناختم. اما چيزي كه به عنوان اعترافات مهديه گلرو منتشر شده است پر از تناقض است. تناقض هاي آشكار كه از دختري در ان سن غير قابل باور است.

دستگيري نازنين خسرواني و تفتيش وحشيانه دوباره منزل.

همه اينها فقط بر چوب خط روزهاي سياه ديكتاتوري در تاريخ اضافه مي‌كند.

شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۹

نسرين ستوده

هيچ توجيهي ندارد.
نه توجيه اسلامي

ها ها ها نه توجيه ولايي
نه توجيه اخلاقي
نه توجيه قانوني

به دو تا بچه كوچك زماني اجازه ملاقات با مادرشان را داده اند كه در اعتصاب غذاي خشك بوده است.
داريد نسرين ستوده را مي‌كشيد! فقط مي‌ترسيد آشكارا انجام بدهيد!
از هيچ جنايتي در مورد او روگردان نمي‌شويد.
حقوق بشر و وكالت قانوني به كجاي سلسله پوسيده تان فشار آورده است كه گلوي يك وكيل را جلوي چشم كودكانش فشار مي‌دهيد؟

هر چه سياست هاي دولت هاي آمريكا و اروپا منفعت طلبانه است و با فاصله بسيار تا حقوق بشر واقعي حركت مي‌كند، شما داريد با اين سياست سركوب و كشتار زندانيان به قهر جنايت بشري مي‌رويد.

كودكان نسرين بعد از ملاقات مادرشان هر دو گريه مي‌كنند.
همچنان به همسر نسرين اجازه ملاقات نداده اند.

خبرهاي اين روزهايتان سياه ترين لكه هاي تاريخ اين دهه مي‌شود.

چهارشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۹

آبان ماه سه سالانه

امروز كه تو مه با چراغ روشن و برف پاك كن دائم-كار رانندگي مي كردم، يك خاطره كم رنگ گفت كه پارسال با شرايط مشابه همين روزها تو جاده ها بودم.
اين كه امسال حتي بيشتر از نيم ساعت رانندگي هم از توانم افتاده مربوط به من است و يا اخلاق رانندگي مردم  يا هر دو به كنار...

باز پارسال تو همين آكواريوم نوشتم كه خواب ديدم. خواب واقعي.
امسال ولي همه چيز فرق مي‌كند. تو واقعيت هم فكر مي‌كنم اين چيزهايي كه دارد سرم مي‌آيد خواب نيست آيا؟
تعداد ماشين هايي كه شب ها از خيابان رد مي شوند را مي‌شمارم.
ديشب با آهنگ داريوش يكي شان بعد از رد شدن او تا ته اش رفتم...

مي‌گويم خوابم كم است. قرص؟
مي‌نويسد.
 سرچ مي كنم همه جا جزء بهترين نمونه و غير اعتياد آورترين و ... معرفي مي‌شود و البته عوارض جانبي كمي كه در تعداد كمي از نمونه ها ديده شده است.
ترس كبودي زانو هنوز نمي‌گذاشت شبهايي كه تنهام قرص هاي جديد بخورم.
دو هفته ديگر به بي‌خوابي سپري مي‌شود. باز با يك تب وحشتناك تو خانه مي‌مانم.
يك شب تنهايي ديگر‏‏، هر طور هست بايد تجويز دكتر را تست كرد.

بروشور قرص درست است: خيلي زود سنگيني چشم ها،
 خيلي زود توهم كه به زور خودم را رها مي كنم
و صبح بدن درد از بس كم تحركت بوده ام.
اما در عوض خوش اخلاق. بالاخره يك شب-خوابي فوايد زيادي دارد.

اما از 2 ساعت بعد  از بيداري: حالت تهوع
حالت تهوع
 حالت تهوع
  فشار پايين
و گيجي
تا دو روز بعد كلن داستان همين است.
زانويم را نمي توانم بگذارم زمين، حوصله يك بار ديگر افتادن را ندارم.
 پس اين قرص هم پر

حالا مه شب گاهي را مي بينم. حواسم هست كه ساعت 5:30 صبح است
6 صبح است
6:30 صبح است
7 صبح است
 

 

 
و در ابهام روزهاي آبان كه من را در خواب گويي پيش مي‌برد ...
در كابوس

سه‌شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۹

آبروي دولت؟ آبروي نظام؟ آبروي زنان؟

حدسم درست بود.

خانم وزير توپ را حواله داده به رئيس دولت و ... ولي بعد از سر و صداها و شلوغي ها و تذكرات پي در پي مجلسيان.

به جز وضع بيماران بيمارستانهاي علوم ايران كه بعضي از استادها به نشانه اعتراض و يا بي برنامگي كار يك- دو روزي سراغ بيمارانشان نرفتند، كارمندان پيماني و يا قراردادي آن بيمارستان هم وضعشان نا مشخص است.

هر دانشگاه ضوابط كاري خودش را براي كارمندان بيمارستاني داشته است.
حالا كارمندان بيمارستان علوم ايران مي‌شوند كارمندان بيمارستان هاي علوم تهران و يا كرج.

يكي كمك بهيار استخدام مي‌كرده است.
آن يكي مستخدم.

يكي فلان قدر حقوق مي‌داده است، آن يكي بهمان قدر...
خودتان را بگذاريد جاي كارمند حقوق بگيري كه بخشي از حقوقش براي قسط خرت و پرت و خانه و ... كنار گذاشته مي‌شده است، حالا خبر ندارد سازمان جديد قرار است چطور به او حقوق بدهد و تكليف پرداخت اقساطش چي مي‌شود.

يكي از شايعات پيچيده در بيمارستانهاي علوم ايران اين است كه در پي تذكر قبلي به بيمارستان رسول اكرم در مورد هزينه ها و مديريت بيمارستان و ...، مدير نسبتن جديد بيمارستان تهديد شده بود كه اگر وضع بيمارستان درست نشده، كل دانشگاه منحل مي‌شود.

اولين كار بعد از انحلال دانشگاه بركناري رئيس همين بيمارستان بوده است. حالا هم به رئيس قبلي (ابطحي، رئيس كل دانشگاه علوم ايران) پيشنهاد دوباره رياست بيمارستان رسول اكرم داده شده است كه او نپذيرفته است.

همه چيز به يك بازي كودكانه شبيه است.

از همه خنده دار تر:
تو گوگل دانشگاه علوم پزشكي ايران را جستجو كنيد سه تاي اول علوم پزشكي تهران مي آيد، بعد اصرار داشته باشيد صفحه اول ايران باز مي‌شود ولي صفحه هاي داخلي تهران مي آيد ولي همچنان با لوگوي ايران.

اما دانشگاه علوم پزشكي كرج كه يكي از مقاصد انحلال ايران معرفي شده است:
اصلن چنين دانشگاهي نبوده است.
يك خانه بهداشت و درمان كرج بوده تحت نظارت علوم تهران.
حالا يك دفعه تبديل به دانشگاه شد با انتقال تجربه و بيمارستانهاي آموزشي درماني ايران.
ديده بوديد بچه ها با هم دعوايشان مي‌شد اسباب بازيشان را از دست آني كه باهاش دعوا كردند مي‌گرفتند و مي‌دانند به آن يكي بچه؟!!!

حالا يك كم بي‌ربط تر: 3 دانشگاه غير انتفاعي هم منحل شد.

خانم وزير! آبروزي زنان را نبر با اين وزارت اداره كردن. يا استعفا بده بيا بيرون يا مثل بقيه بگو من كاره اي نيستم و بگذار خودش دستور بده تا موازي كاري ديده بشود دست كم.

یکشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۹

لج بازي بي تحليل

دانشگاه علوم پزشكي را منحل مي‌كنند؟!!!

كي مي‌داند چند تا بچه مادر زاد ناشنوا براي اولين بار در ايران در با عمل كاشت حلزون در يكي از بيمارستانهاي درماني دانشگاه علوم ايران شنوا شدند؟

كسي مي‌داند جراحي كاشت حلزون و راه اندازي تكنولوژي ويژه درماني توسط دكتر فرهادي وزير سابق بهداشت (وزير خاتمي) انجام و عملي شد؟

بهترين پزشكان درمان بيمارهاي خاص به ويژه نورولوژيست ها از استادان و استادياران دانشگاه علوم ايران و شهيد بهشتي هستند+ پزشك من هم همين طور.

بيمارستانهايي كه به قتل هاي سال قبل بلافاصله بعد از انتقال مجروحان اعتراض كردند بيمارستان هاي دانشگاه علوم ايران بود.
شايد به ياد داشته باشيد تحصن شبانه استادان و پزشكان بيمارستان رسول اكرم را پارسال درست شب 25 خرداد و در شروع شب كشتار مردم در محوطه بيمارستان و خيابان اطراف با اعلام تعداد كشته ها تجمع كردند.

حالا براي تمركز زدايي از تهران يك دانشگاه علوم پزشكي به آن وسعت را منحل مي‌كنند و در دو دانشگاه ديگر تهران پخش مي‌كنند؟

مرضيه خانم وزير خودشان از پذيرش وسيع بيماران شهرستاني توسط بيمارستانهاي علوم ايران خبر دارند كه... پس رئيس دولت حتي شب و نصفه شب هم خواب نما مي‌شود و دستور انحلال بهشان مي‌دهد؟ و يا خواست خودشان است؟

تا حالا مطب خانم دكتر دستجردي رفته بوديد؟

اول بيمه سهم داروها را كم مي‌كند
بعد دانشگاه علوم پزشكي منحل مي‌شود

خوب مردم به تدريج در حال مرگ زودرس هستند ديگر اين كارها يعني اتاق گاز مضاعف.

واقعن چه تحليلي براي اين انحلال هست؟

پنجشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۹

پاريس سعي كن مهربان باشي

پاريس! پاريس با بوي غربت هميشگي!
به محض اين كه ديدمش يادم افتاد كه همان آدم شجاع است كه سخت ترين چيزي كه روانش را آزرده به تفصيل براي همه مردم دنيا تعريف كرده است.
نسبت به جوانان ديگر پاريسي از همه آشناتر بود. شبيه جواناني حرف مي‌زد كه تا دو- سه روز قبل با آنها زير آسمان دودگرفته و گرم تهران راه مي‌رفتيم و شايد هيچ نشاني هم از همديگر نداشتيم.

آشفتگي هاي احساس من را وقتي از حقوق زنان ايران حرف مي‌زديم و در عوض حقوق همجنس گراها را مي‌شنيديم‏، حس مي‌كرد.
عصبانيت هاي من را كه دو روز گذشت و داعيه داران حقوق زنان در ايران هيچ يادي از زنان ايراني زنداني، از زنان ايراني زير فشار و در تنگنا نكردند... پا به پاي من عصباني مي‌شد و مي‌گفت هيچ كاري انجام نمي‌شود.

مي‌گفت كافه نشيني هاي شبانه و روزانه و سيگار و نوشيدني و در نهايت عكس دسته جمعي با عكس ديگراني كه كشته شده اند و يا به تدريج كشته مي‌شوند... تمام كنش پاريس نشينان است.

هيچ وقت سوالي از خاطره تلخ كهريزك نكردم.گرچه منعي نداشت براي گفتن آنچه را كه به دوربين ها گفته بود.
او هم از من هيچ سوالي نمي كرد. بين ما احساس مشترك حرف مي‌زد.

در ايستگاه مترو بايد خداحافظي مي كردم بعد از سه روز- با بعضي ها 4 روز و نيز فقط 2 روز

نخواست تا مترو بيايد. بي توضيح مي‌رفت. بي توضيح آشفته بود. ولي مي‌خنديد و مي‌خنداند. در تمام عكس هايي كه من بودم نماند. مثل يك هديه ويژه بودم برايش وقتي مطمئن شد به ايران برمي‌گردم. پايين پله هاي مارپيچي كه اميلي پولن با بازي بالا پايين كرد از من خداحافظي كرد.

گفت مي‌خواهم يك پيغام بدهم كه برساني وقتي به ايران رسيدي.
منتظر پيغامش نگاه مي كردم.
من را در آغوش گرفت و باز احساس اين بود كه تمام ايران را مي‌خواهد در آغوش بكشد.
فقط من بودم ولي تمام زندگي و خاطره و تمام عزيزانش را در آغوش مي‌گرفت.
فكر كردم شايد يادش رفته است.

گفتم پيغامت؟
گفت به ايران بگو دلم برايش تنگ شده است...

هر دو بغض هايمان را خورديم. و زمزمه مبهم نامطئنم كه خيلي زود بر مي‌گردي...


دوست ندارم اين حدسم درست باشد، دوست ندارم فكر كنم كه آشفتگي و پاييز پاريس طاقتش را تمام كرده است، دوست ندارم فكر كنم كه لحظه اي حتي لحظه اي نمي خواسته زنده باشد. دوست ندارم از اينكه تنهايي آشفتگي دو هفته آخرش را در پاريس خالي از همه چيزها بوده است.

در تعجبم كه جنايات بي خردي ديكتاتورك ها تا چند نسل بعد مي‌تواند دامان خود ديكتاتور را بسوزاند؟

چهارشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۹

مرگ هاي بي عزا

آدمهايي مي‌ميرند در حالي كه هيچ كس عزادار مردن آنها نيست.

صداي داد و فرياد، حتي كتك هر دو سه روز يك بار و گاهي بيشتر مرتب از خانه همسايه واحد كنار مي آمد.

گاهي هم صداي پرت كردن چيزهايي مي آمد.
يك بار با دوستم نگران از آسيب ديدن كسي، موقع صدا سعي كرديم كه كمي به حرف ها گوش بدهيم تا اگر لازم شد دخالت كنيم.

صداها مربوط به پرت كردن لوازم خانه بود و گاهي هم خود زني مثل زدن به سر و صورت.

پسر جوان همسايه با مادرش دعوا مي‌كرد و در تمام دعوا به پدرش فحش مي‌داد و مرتب از مادرش شاكي بود كه چرا طلاق نگرفته.

پسران همسايه حدود 25-30 ساله اند. مادر و پدر پير شايد بيش از 60 ساله.
از آن به بعد دعواها كمي واضح تر شد.
زن با همسر خود.
پسرها با پدر.
زن و پسرها با مرد.
صداي سرفه و زوزه پيرمرد روزهاي آخر زياد شده بود.

يك روز بعد از فوتبال استقلال- پيروزي جلوي آپارتمان چند تا هم محله‌اي پارچه تسليت سياه آويزان مي كردند. با تعجب هر چه نگاه كردم از روي اسم تشخيص ندادم كدام يك از همسايه ها مرده است؟
پرسيدم.
پيرمرد واحد كناري بود. 3-4 روز قبل

تمام شب پنجشنبه و جمعه خانه بودم‏‏، هيچ صداي مرگي نبود.
جمعه پسران واحد كناري فوتبال را با سر و صدا تماشا كرده بودند. و شب هم سكوت خواب بود.

هيچ صداي گريه نبود. هيچ اعلام مجلسي نبود. هيچ پارچه سياهي نبود.

با اصرار همسايه ها يك تاريخ مجلس ترحيم اعلام شد براي شركت همسايه ها.
ساعت 10 شب كه برگشتم باز هيچ خبري از مرگ نبود. ديگر از پارچه هاي تسليت همسايه ها هم خبري نبود.
و البته خبري هم از دعوا نيست.

مرگ تمام پدرها را نبايد تلخ و جانگذار بداني.

پدرهايي مي‌ميرند كه كسي عزادار آنها نيست.
پدرهايي مي‌ميرند كه با مرگشان خانواده اي را رها مي كنند از آزار.
پدرهايي مي ميرند كه زندگي شان فقط موج مرگ داشته است.

آدمهايي كه مرگشان به ديگران زندگي مي‌دهد
آدمهايي كه با مرگشان مرگ هديه مي‌دهند و زحمت و آزار ديگران
آدمهايي كه مرگشان لحظه‌ء تلخي است ولي بعد از آن خاطره مي ماند و تلاش براي شادي در زندگي ديگران

ما انتخاب مي‌كنيم كه مرگمان براي ديگران چه جور باشد حتي براي بازماندگان و يا ديگران ناآشنا.

متنفرم از مرگ هاي هميشه مرگ!!!

نسرين ستوده


روز جمعه اعتصاب غذاي خود را شكسته است.
ديروز به خواهر نسرين ملاقات داده اند.
اين حاميان خانواده هنوز به همسر و فرزندان نسرين ملاقات نداده اند. حتي اجازه تماس تلفني با فرزندانش را نيز نداده اند.

یکشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 49 روز بازداشت/ 30 روز اعتصاب غذا

 30 روز از اعتصاب غذاي نسرين ستوده گذشت.

كاش خبرها به گوشش رسيده باشد. كاش اعتصابش را شكانده باشد. كاش اجازه تلفن بدهند.
پريشاني نيما هر لحظه جلو چشمم است. ازش مي پرسي چند سالت است؟ مي‌گويد 3 سالم تمام شده..

فقط 30 ثانيه باهاش يك بازي را شروع كردم.
موقع گزارش نوشتن مي آمد و سرش  را بين كاغذها و سر من جوري نگه مي داشت كه مستقيم تو چشمم نگاه كند.
موقع بند كفش بستن هم همين بود. مي‌خواست با ما بيايد.
به وعده پارك رفتن بابايش راضي شد.

قبل از اين جريانات هم نيما را ديده بودم. دست مامانش را رها نمي كرد و به اين سادگي ها با بزرگترهاي غريبه جور نمي‌شد.

كودكي ما با اين شعرها تمام مي شد:
ستاره بود بالا
شكوفه بود پايين
قصه ما شد تمام
قصه ما بود همين

پايين آمديم آب بود
رفتيم بالا آسمان

حالا كودكي بچه هاي نسرين و بقيه بچه هايي كه پدر-مادرهايشان در زندانند
پايين تنهايي و دلتنگي
بالا اضطراب و بي خبري...

بالاخره امروز همسر نسرين ستوده...

“سرانجام موفق به ملاقات با رئیس دادگاه شدم و به او گفتم وکلای خانم ستوده پیگیر پرونده ی او هستند، من با اتهام های ایشان و امور دادگاه کاری ندارم. آمده ام از حق خودم و فرزندان ام و نسرین ستوده دفاع کنم. ما باید حق تلفن و حق ملاقات داشته باشیم. بچه ها 50 روز است حتی صدای مادرشان را نشنیده اند. حقوق ما چه می شود ؟

شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 48 روز بازداشت/ 29 روز اعتصاب غذا

ديگر آشفتگي هاي بچه هاي نسرين به وضوح ديده مي‌شود.
گرچه كودكانه مي‌خندند‏‏، بازي مي‌كنند اما كسي در چشمهايشان گم است.

همچنان ممنوع الملاقات است. همچنان تماسي نيست.
خبري نيست...

پنجشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 46 روز بازداشت/ 27 روز اعتصاب غذا

كاش يك خبري مي رسيد
كاش مي فهمديد كه هيچ جاي دنيا با يك وكيل چنين نمي كنند
كاش مي‌فهميديد كه نسرين ستوده چقدر به نفعتان كار كرده است.
چقدر به سود منافع نظام بوده است.

كاش ذره اي مي‌فهميديد

چهارشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 45 روز بازداشت/ 26 روز اعتصاب غذا

نزديك يك ماه از اعتصاب غذاي نسرين ستوده مي‌گذرد

كاش به گوشش برسد كه اين بيرون همه مي‌خواهند كه اعتصابش را بكشند.
گلادياتورها نمي‌دانيد وقتي زني مقاوم 26 روز در انفرادي ايزوله باز هم مقاوم تر مي‌شود چيزي از شما نمي‌ماند؟

نسرين ستوده را آزاد نكنيد به پرونده هاي پر و سنگين اضافه مي‌شود...

سه‌شنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 44 روز بازداشت/ 25 روز اعتصاب غذا

25 روز اعتصاب غذا مي‌دانيد يعني چي؟

قبلن 4 نفر در نامه اي از نسرين ستوده خواهش كرده بودند كه اعتصاب را بشكند.
حالا هم 5 نفر از ملي- مذهبي ها :
حبیب‌الله پیمان، عزت‌الله سحابی، حسین شاه‌حسینی، اعظم طالقانی، نظام‌الدین قهاری

به اضافه نامه شيرين عبادي

بي خبري از وضعيت نسرين:

رضاخندان همسر نسرین ستوده وکیل مدافع حقوق بشر که هم اکنون درزندان به سر می برد به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که همسرش در سلول انفرادی و در ایزوله خبری به سر می برد اگر چه به وکیل گفته شده است که تحقیقات پرونده وی به پایان رسیده است.وی به کمپین بين المللي حقوق بشر گفت که نمی تواند شایعات منبی بر شکنجه همسرش را به دلیل در بیخبری بودن نسبت به وضعیت او تایید یا تکذیب کند.

(به اين مي‌گويند همسر نمونه يك وكيل نمونه كه نه خبر را ضايع مي‌كند و نه بي جهت تاييد مي‌كند )


پس از گذشت چند روز از انتشار خبرهایی مبنی بر بدرفتاری و فشار روحی و جسمی بر نسرین ستوده در سایت های اینترنتی، همسر این زندانی عقیدتی به کمپین گفت که صبح امروز (یک شنبه)  بازپرس دادسرای اوین به نسیم غنوی ، وکیل این حقوقدان و فعال حقوق بشر گفته است پرونده او به دادگاه انقلاب فرستاده شده است.

دوشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 43 روز بازداشت/ 24 روز اعتصاب غذا

بالاخره ديروز كيفر خواست صادر شد يا شايد هم تازه ديروز، تفهيم اتهام در مورد نسرين صورت گرفت:

اقدام عليه امنيت ملي
اجتماع و تباني به قصد بر هم زدن امنيت ملي
همكاري با كانون مدافعان حقوق بشر

بازپرس مملكت با فك قرار بازداشت موافقت كرده در اوين بي صاحب يا (اوين بابام) كسي به حكم بازپرس تره هم خرد نكرده است.
خوب زندان را ببريد در حياط خلوت عموهاي دست اندر كار ديكتاتوري بگذاريد تا دست كم تكليف مردم معلوم بشود و بدانند كه دادگاه و قوه قضاييه و ... كوچكترين نقشي ندارد.

یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 42 روز بازداشت/ 23 روز اعتصاب غذا

يكشنبه 25 مهر 89

42 روز از بازداشتنسرين ستوده مي‌گذرد

بيشتر از يك ماه است نسرين هيچ تماسي نداشته است.
ديروز به وكيل نسرين هيچ جوابي نداده اند.
23 روز كه در اعتصاب غذا به سر مي‌برد.

...
حالا باز هي آبرو ريزي راه بياندازيد

معني اين همه نگاه داشتن بدون توضيح و غير قانوني و اعتصاب يك وكيل در بازداشت چي است كه كل دنيا را خبرها مي‌تكاند؟

بی‌خبری نگران‌کننده از وضعیت نسرین ستوده در گفتگو با همسرش

نگرانی ها ادامه دارد: وکیل نسرین ستوده امروز موفق به دیدار بازپرس نشد

آخرین خبرها از وضعیت نسرین ستوده و واکنشها به ادامه فشارها بر وی

30 تن از اعضای زنان سوسیال دموکرات سوئد خواستار آزادی نسرین ستوده شدند

بازداشت و احضار هشت زن در هفته‌ای که گذشت / مریم حسین‌خواه

بیانیه اعتراضی بیش از 900 تن از کنشگران جنبش زنان و فعالان مدنی
از به خطر افتادن سلامتی نسرین ستوده بیمناکیم


متنی که از نسرین ستوده عقب می ماند...

شنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 41 روز بازداشت/ 22 روز اعتصاب غذا

شنبه 24 مهر 89

41 روز از بازداشت نسرين ستوده مي‌گذرد.

در اين مدت 22 روز هم در اعتصاب غذا به سر بده است.

چهار زنداني از در نامه اي از نسرين ستوده خواسته اند كه اعتصاب غذاي خود را بشكند.

- منصور اسانلو
- رسول بداغی
- عیسی سحرخیز
- حشمت الله طبرزدی

پنجشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 39 روز بازداشت/ 20 روز اعتصاب غذا

پنجشنبه 22 مهر 89

ديروز تمام معدنچيان نجات داده شدند.
رئيس دولت دهم رفت لبنان بعد از محمدرضاشاه و خاتمي سومين ايراني كه مي‌رود و جالب اين كه دانشگاه لبنان به هر سه اينها مدرك دكتراي افتخاري داده است.
مزدبگيران و منفعت مندان حق شناسي نسبتن مفصلي كردند.

هيچ كدام از عربها نپرسيد نسرين ستوده در زندان چه مي كند؟
هيچ كس نپرسيد 20 روز اعتصاب غذا براي چي؟

خبرها همه شعار غرور و قدرت و افتخار و تحسين مقاومت لبناني ها است. اين قدرتمندي است كه نسرين ستوده 20 روز در اعتصاب به سر ببرد و يا رياضت مقاومت؟

چهارشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۹

نسرين ستوده/ 38 روز بازداشت/ 19 روز اعتصاب غذا

چهارشنبه 21 مهر 89
38 مين روز بازداشت نسرين ستوده است.

تمام اين مدت نسرين ستوده در انفرادي بوده است.
امروز 19 مين روز است كه نسرين ستوده در اعتصاب غذا به سر مي‌برد.

آدمهاي كمياب

يك چيزهاي را دوست دارم دست كم در چند تا جمله و دو سه تا پاراگراف بنويسم تا لااقل در دنياي مجازي ثبت بشود و شايد در ذهن آدمهايي، منتظر بودم قبل از نوشتن به خودش بگويم.
راحت تر از قبل عقايدش را در مدت معاينه باليني مي گويد. عصباني و شاكي است. حق دارد و نگران است.
كمي خارج از معاينه صحبت مي كند و فقط دلم مي‌سوزد و نمي‌دانم براي خودم، خودمان يا او...؟
سه ماه قبل رفته بودم سوئد. يك فاميل دكتر آنجا زندگي مي كند. به توصيه قوم و خويش (بخوانيد به سيخ زدن هر كي من را ديد و نديد) از 4 روز سفر به آنجا به يك ملاقات و معاينه با متخصص مغز و اعصاب سپري شد.
2 ساعت معاينه باليني، مشاهده عكس ها و ام.آر.آي ها و آزمايشها و گزارش پرونده بيمارستان طول كشيد.
تشخيص پزشك خودم  با مشاور تيم پزشكي تاييد شد.
مراجعه مستقيم به نورولوژيست را خوب و دقيق خواند.
زمان تشخيص را مناسب ترين زمان اعلام كرد.
زمان و نوع داروهاي تجويز شده را هم بهترين حالت معرفي كرد.
در عين حال از تجربه پزشكان ايراني در مورد ام.اس تعريف كرد و زمان اقامت و دليل مراجعه به او را پرسيد كه گفتم فقط طبق توصيه فاميل (سيخ هاي برنده سنت) در عين اعتماد كامل به پزشك خودم.
تحسين و ستايش كرد پزشكم را و البته طبق اخلاق اروپايي من را.
دو ساعت معاينه حدود 27 برابر ويزيت هر بار پزشك متخصص اينجا، هزينه داشت.
گزارش معاينه را به انگليسي نمي‌توانست بنويسد و قرار است به سوئدي بعد از سه ماه بالاخره بدهد كه هنوز در راه است.
پزشك من مثل بقيه هم در بيمارستان خصوصي كار مي‌كند و هم در بيمارستان آموزشي-دولتي. بيماران را اول به دولتي مي‌فرستد مگر اينكه بيمار بعد از بستري شكايت داشته باشد و بخواهد منتقل بشود به خصوصي.
استاديار دانشگاه است. مهربان و شوخ و اهل روحيه دادن. در بيمارستان هر روز صبح اول وقت تك تك بيمارانش را شخصن مي‌بينيد و هر از گاهي دانشجوها هم همراهيش مي‌كنند. هر بيماري ديگري هم در اتاق باشد كه سوال داشته باشد و يا موردي براي مطرح كردن با وجود اينكه پزشكش نيست اما با دقت گوش مي‌دهد و راهنمايي مي‌كند. هر سوال تخصصي هم بپرسي گرچه با شوخي، اما به هر حال جوري برايت توضيح مي‌دهد كه بفهمي و خيالت راحت بشود.
داشت مي‌رود سوئد براي پانل تخصصي راجع به ام.اس مي‌تواند برنگردد. مي‌تواند بي اخلاقي معمول ايراني ها را در كار داشته باشد. مي‌تواند دانشجوها را رها كند. مي‌تواند درمان را آنقدر طولاني كند كه مثل بقيه جاهاي دنيا بشود ... . اما هنوز...
نمي‌دانم كي قرار است فكر كنم كه چقدر دير شد، چرا هيچ كسي و هيچ نهاد مسئولي كاري نكرد.

دوشنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۹

استقلال صنعتي ايران- ساخت چين

جلوي سردر سالن خليج فارس در نمايشگاه صعنت كه بيشتر صنعت گران سيستم هاي اتوماسيون صنعتي در آن غرفه داشتند و كارشان اتوماتيك كردن كارخانه هاي صنعتي ايران است يك بنر بزرگ زده بودند كه در آن جمله اي بود كه در آن نقل به مضومن اين بود كه استقلال صنعتي مهم ترين عامل پيشرفت صنعت است.

خوب معلوم است جمله از كي بود. ديگر نياز به توضيح بيشتر نيست.

روز آخر نمايشگاه در اختتاميه محمدرضا رحيمي معاون اول رئيس دولت دهم در سخنرانيش گفت: «ما اگر در پاسخ به تحریم اروپایی‌ها فقط یک اخم  کنیم بخشی از صنعت فرانسه فرو ریخته می‌شود.»

اين دو تا جمله را داشته باشيد. همه كساني كه در صنعت كار مي‌كنند حالا هر صنعتي مي‌دانند كه خيلي محصولات اوليه و يا حتي نهايي از كشورهاي ديگر وارد مي‌شود ولي با كاربردهاي اينجا مورد استفاده بهينه قرار مي‌گيرد. وقتي مي‌گويم واردات صنعتي فكر نكنيد مثل سير و برنج و قليان و فرش و اينها باشد، محصولاتي است كه كشورهاي صعنتي نزديك به بيش از قرن است كه آنها را توليد مي‌كنند و تكنولوژي بسيار پيشرفته اي در آن زمينه ها دارند.

اين هم به كنار حال و هواي نمايشگاه بين اللملي:

هر روز در ساعت كار نمايشگاه اتوبوس هاي بزرگ توريستي در محوطه حدود 30- 40 نفر چيني را پياده مي‌كردند و انها تمام وقت در غرفه ها مشغول صحبت راجع به واردات محصولاتشان به ايران بودند. انقدر نيرو زياد داشتند كه حتي تراكت هاي تبليغاتي چيني را هم نيروها مرتب به مردم بازديد كننده و غرفه ها مي دانند.
و ناهار هم كه در سالن مجلل به پا بود.

تك و توك اگر از كشور ديگرآمده بودند‏، هيچ از اين خبرها نبود. با ماشين شخصي دعوت كننده يا با تاكسي پشت ترافيك نمايشگاه مي آمدند و مي‌رفتند و پول پاركينگ مي‌دانند و وروديه و همين.

حالا با اين اوصاف كمي سخت است تحليل استقلال صنعت با حضور زياد چيني ها، مثل زائران حرم خميني و يا سانديس خورهاي مبارزه گر با فتنه سبز كه با اتوبوس حمل  مي‌شوند.


اما حضور زنان در صنعتي كه مردسالاري از هر شغلي ديگري در آن ريشه دارتر است:

قبل از افتتاحيه به هر غرفه كه حضور زني را در آن غرفه اعلام كرده بود، راجع به پوشش خانمها تذكرات مفصل از پيش داده شد و يك نكته اضافه شد كه قبل از افتتاحيه خانمها بايد در حراست حضور داشته باشند تا پوششان چك بشود.
{از اين نكته بگذريم كه هيچ كدام از شركتهاي خصوصي زير بار اين مورد نرفتند.}

زنان موظف بودند در داخل غرفه ها با مقنعه باشند وگرنه تذكر مي‌گرفتند يا جلب مي‌شدند و غرفه پلمپ مي‌شد.
ون هاي گشت ارشاد در محوطه نمايشگاه صنعتي كه وروديه مي‌گرفت و جز صاحبان مشاغل صنعتي نمي‌آمدند، با خانم هاي چادري مستقر بود كه اگر لازم شد بد حجابان را بازداشت كنند. خانمهاي چيني مهمان روز اول با كت و شلوار و شال حرير كه فقط قسمتي از موها را مي‌پوشاند حضور داشتند و از روز دوم به بعد ديده نشدند.

یکشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۹

نسرين ستوده

همه آنهايي كه جايزه هاي بين المللي مي‌دهند

همه آنهايي كه شش ماه در ميان جايزه هاي بين المللي مي‌گيرند

همه آنهايي كه مي‌گويند زنان ايران ديگر نيستند و كار نمي‌كنند و بلد نيستند و ضعيفند و...

همه آنهايي كه روضه حقوق بشر و حقوق كودك و حقوق زنان را حفظند...

يادتان هست كه نسرين ستوده بيش از يك ماه بازداشت است؟
يادتان هست نسرين ستوده حقوق دان و وكيل و پيگير انجام كارها از روند قانوني اعتصاب غذا كرده است؟
مي‌دانيد اعتصاب غذاي چنين فردي يعني چطور دارد بر او مي‌گذرد؟

مي‌دانيد اين پيام ها از زندان در كجا دود مي‌شود و به جاي آن نقل و نبات بين المللي براي چه كساني و چطور پخش مي‌شود؟

حتي بردن نام ايران  در چنين شرايطي شرم آگين است.

سه‌شنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۹

بازار كار مردانه و منش لاشه خوري؟

رئيسان شركت نيستند. صداي جيغ جيغ منشي مثل هميشه در هر اتاقي مي‌پيچد.

مي‌گويد: مسئول فني شركت خانم (من) هستند.
ادامه مي‌دهد: بله تشريف دارند.
با لحن جيغ بم: بله آقا؟ شما كارتان چي است؟
حالا كمي آرام شده: ايشان حالشان خوب است. شما اگر مي‌خواهيد بايد رزومه كاري بفرستيد.
گويي دارد يك بچه را شيرفهم مي كند و مجبور است هر چي اطلاعات دارد به سرعت تخليه كند: ايشان (من) مدركشان فلان است. اين كارها و خيلي كارهاي ديگر را هم ايشان انجام مي‌دهند. رؤساي من الان فلان كشور هستند. بايد بيآيند بعد با خودشان صحبت كنيد. گرچه هيچ مشكلي تا الان پيش نيامده است.

هر جمله را كه اضافه مي كند كنجكاوتر مي‌شوم كه بدانم كي است و عصباني تر از اين كه چنين مثل بادكنك رها شده هنگام باد كردن هر چي تو ذهنش هست را دارد به يك آدم غريبه توضيح مي‌دهد.


 ظهر روز بعد اتفاقي در اتاق من است، ازش مي‌پرسم ديروز كي زنگ زده بود كه تو چنين مفصل آمار مي‌دادي؟
دستپاچه و در عين حال مثل تعريف كردن يك جوك: مي‌خواست در بخش فني اينجا استخدام بشود، دوست فلاني بود (يكي از مشتريهاي بدقلق) و مي‌گفت دو سال پيش يك بار آمده بود اينجا و ديده بود شما هستيد و در عين حال شركت كس ديگري را هم براي كار فني نمي‌خواست، اما حالا آقاي فلاني (مشتري مذكور) بهش گفته است شما مريض هستيد و به زودي ممكن است ديگر نتوانيد كار كنيد...

هيچ كدام از مشتريها بيماري من را نمي‌دانند، فقط اين بد قلقه زماني كه بيمارستان بودم خيلي سوال پيچ مي‌كرده است بهش گفتند بستري است و چون كار شما عجله اي ندارد (به قول معروف خط توليدتان كه رو گاز نيست و بچه تان هم لاي چرخدنده گير نكرده است) تا بعد از برگشتنشان منتظر مي‌مانيد.


بعد از دو سال واقعن هنوز در جستجوي كار؟ و يا ...

گفتم خوب بيايد. شايد هم استخدامش كردند.

یکشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۹

ژرنيكا

اسمش اينجا ژرنيكا است Guernica
سال 1937 در طي جنگ داخلي اسپانيا، اينجا بمب باران شد




پيكاسو يك نقاشي كشيد به همين نام



با اين ابعاد




بنزين گران مي‌شود
يارانه ها قطع مي‌شوند
هيچ جنايتكاري محاكمه و مجازات نشد
استادان، هنرمندان، دانشجويان يا زندانند يا از ايران رفته اند

تصاوير هنوز آشنا نيستند؟

شنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۹

سرفراز باشي وطن من

خودكفايي ملي يعني ضرغامي هي سازش خودش را بزند و مديري سريالش را بيرون در هر بقالي به مردم بفروشد و فرهنگ نداشته كپي رايت را هم خودش كنترل كند و كلي هم سود كند به كوري چشم...

خودكفايي ملي يعني روزنامه ها را تعطيل كنند و سايت ها را فيلتر، فايل روزنامه ها رو نت پخش بشود و مردم پرينت بگيرند و به همديگر بدهند به كوري چشم...

خوكفايي ملي يعني لايحه خانواده تنظيم كنند و به زور و ضرب تصويب كنند و قانون كنند، دخترها و پسرها n تا شرط به عقدشان اضافه كنند به كوري چشم...

خوكفايي ملي يعني استادها را بيكار كنند يا بفرستند زندان و نيز دانشجويان را و تهديد كنند كه دانشگاه را با خاك يكسان مي كنند و استادان و دانشجويان در زندان كلاس تشكيل بدهند و واحد ارائه بدهند و آموزش پيش برود به كوري چشم...

خوكفايي ملي يعني هر چي شهيد است به نام خودشان بزنند و خانواده هاي شهيدان غير مزدور را بزنند و اذيت كنند و بعد از هر بچه ي دهه 70 به بعد بپرسند چند تا شهيد نام ببر بگويد محمد جهان آرا، همت و باكري به كوري چشم...


بله من هم تصديق مي‌كنم اين دوره، دوره شكوفايي عزت و خوكفايي ملي است

سه‌شنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۹

چند همسري خواست چه قشري است؟

عجيب نيست كه در اين وانفساي اقتصادي و امنيتي خانواده هاي ايراني كه همه هشتشان گروه نه شان است و هيچ مردي جز به نان شب و شغل دوم و سوم و اجاره خانه و وام خريد خانه و گراني گوشت و ميوه جات و سهميه بنزين و قطع يارانه هاي مصرفي، به چيز ديگري نمي تواند فكر كند، قانوني كردن و تسهيل ازدواج دوم و سوم و ... دغدغه اصلي نمايندگان مردم در مجلس است؟


مردم خيلي راحت تر از هر چيز برگه هاي درخواست لغو چند همسري را امضا مي‌كنند.


مقدم در مورد جزئيات اين ديدار گفت: بعد از نشان دادن پنج هزار امضا زنان ايراني به اعضاء كميسيون به آنها يادآوري كردم كه چرا براي توجه به مطالبات جامعه به تحقيق‌ها و پژوهش‌هايي كه با پول مردم ايران انجام شده، دقت نمي‌شود.
نماينده زنان معترض به لايحه حمايت از خانواده به نمايندگان مجلس، كتاب نگرش‌ها و ارزش‌ها كه توسط وزارت ارشاد در سال 82 منتشر شده را نشان داده كه در آن طبق نظرسنجي انجام شده در كل ايران، 86 درصد ايرانيان و 92 درصد زنان ايراني با «چند همسري» مخالف هستند.
او در اين زمينه گفت: بعد از نشان دادن اين كتاب خطاب به نمايندگان گفتم، چرا از هزينه‌هاي مادي و معنوي كه به راحتي در اختيار قانون‌گذاران و تصميم‌گيرندگان وجود دارد استفاده نمي‌كنيد تا قانوني دقيق و جامع تصويب كنيد.
مقدم پس از اين توضيحات به آخرين پژوهش دانشگاه تهران اشاره كرد و گفت: به نمايندگان نشان دادم كه آخرين پژوهش دانشگاهي تهران، «كار» را اولويت «اول» و «ازدواج» را اولويت «ششم» دختران معرفي مي‌كند. با اشاره به اين تحقيق از آنها پرسيدم كه چگونه فكر مي‌كنيد در كشوري كه 64 درصد ورودي دانشگاه‌هاي آن دختران هستند، ازدواج موقت و مجدد جاري و ساري مي‌شود؟

شنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۹

كي لايحه دوباره مطرح شد؟

يادمان باشد كه چطور باز لايحه حمايت از خانواده در مجلس مطرح شد و بندهاي حذفي اضافه شد:

لايحه حمايت ازخانواده پس از انتخابات رياست جمهوري بررسي مي‌شود- 4 خرداد 1388

خرداد پارسال گفتند بررسي مي‌شود.

هشدار مستشار دادگاه تجديد‌نظر: در دادگاه‌هاي خانواده اعتقادي به حقوق زنان وجود ندارد/ پرونده لایحه حمایت از خانواده هر چه زودتر باز شود- 9 آبان 1388

در خبر بالا دقت كنيد هشدار يك قاضي دادگاه ذكر شده است، اما هيچ اسمي از قاضي دادگاه نيست.


مخبر کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس خبر داد: ممنوعیت ازدواج مجدد- 23 آبان 1388

بعد در آبان دوباره لايحه رفت در كميسيون

ماده 23 لایحه حمایت از خانواده با اضافه شدن 10 شرط تصویب شد- 11 دی 1388

10 شرط در لايحه به ماده 23 اضافه كردند و باز برگرداند.

لايحه حمايت از خانواده در جلسه علنی امروز مجلس- 2 بهمن 1387

و در 2 بهمن گفته شد كه لايحه مي‌آيد به صحن علني
و فاصله مطرح شدن اين لايحه در كميسيون قضايي و صحن علني بيش از 2 ماه تا 8 مارس بوده است.

حرف هاي دلنشين

از دو قسمت از حرف هاي رئيس جمهور دهم خيلي خوشم آمد:

- يكي اينكه گفت 50 نفر را به عنوان عوامل 11 سپتامبر معرفي كنيد و محاكمه و مجازات بشوند و بعد هي اين ور آن ور را نكوبيد كه اينجا يك نفر تروريست است.

خيلي مشابه وضع مملكت خودمان است و فتنه و جنگ نرم و اينها!!! نه؟

- يكي ديگر اين كه همين الان اين موضوع را مطرح كرده است كه امر مقدسي از 11 سپتامبر ساخته نشود كه بعد هيچ كس نتواند راجع بهش صحبت كند و اظهار نظر كند.

در عجبم كه چطور 1 روز راي گيري مقدس مي شود و روزهاي اعتراض به آن هم تبديل به استوره شجاعت و بصيرت مردم و 9 دي مي شود.

پنجشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۹

آزادي به قيد كفالت براي نوشين

نوشين ديشب با تشكيل پرونده دادگاهي و بازجويي دو روزه و تفهيم اتهام” فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق الف : نوشتن و درج مطالب علیه نظام در سایت مدرسه فمینیستی، و ب : شرکت در تجمعات غیرقانونی پس از انتخابات 1388“ آخرين ساعت هاي شب با قرار كفالت آزاد شد.

عمو ديكتاتور! يادت باشد كار آموزي هايت رو آدم هاي هم قد خودت انجام ندهي، خيلي بهت سخت مي‌گذرد و بد جوري گران تمام مي‌شود.
مگر از بچگي مامانت بهت ياد نداده است كه با هم قد خودت بازي كني؟

چهارشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۹

دوشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۹

خانواده هاي نماينده هاي مجلس جمعين!!!؟

سريال هاي ماه رمضان را ديديد؟
از كدامش خوشتان آمد؟
نون و ريحون كه بعضي وقتها قلقك مي‌داد هيچ.

بقيه را هم من نديدم و در عين حال نديدم مردم هم، مثل سالهاي قبل دنبال كنند.

اما ”در مسير زاينده رود“، خدايي نترسيدي عمو ديكتاتور؟ احساس نكردي داري در كوچه خيابان قدم مي‌زني و دو تا مرد قلچماق با هم دعواشون شده است و د فحش بده به نواميس هم؟

ولي فكر نكردي با تصويري كردن اين خاطره ها و عادي كردن آنها براي مردم اگر همينها را خودت تحويل بگيري چه مي‌كني؟


حالا يك كم توضيح مي‌دهم كه بيشتر منظورم را برسانم. فقط يك قسمت سريال را اتفاقي ديدم. فوتباليست بااخلاق نمونه در يك دعواي لفظي با پسرك، درگير شده و طرف را كشته است.
جناب فوتباليست از اين شاكي شده كه طرف در دعوا هتاكي و فحاشي كرده حالا به نواميس گويا.

بعد پدر پسر كشته شده براي گذشت از قصاص، الا و بلا مي‌گويد فقط به شرط ازدواج با مادر قاتل‏‏، رضايت مي‌دهد. اين كه سريال چطور تمام شد و مي‌خواست با اين حرفها چي بگويد كار ندارم، چون آنقدر ساخت و لحن سريال بد بود كه هيچ خوب آموزي و آرامش و تعادلي در آن ديده نمي‌شد.
يك كلام: والي قهري فرزند كشته شده (پدر) رضايت نمي‌دهد مگر اين كه: ”م ا د ر ش و“. يعني فرهنگ سازي بيشتر از اين فضاحت ديگر ممكن نمي‌شد.

اما اينها را گفتم كه به اينجا برسم كه
حالا داستان لايحه و ازدواج مجدد هم همين است.
فقط بايد از آقايان نماينده پرسيد كه تو خودت راضي مي‌شوي به عنوان همسر دوم، سوم و چهارم مادرتو، خواهرتو، دخترتو!!!
(فكر بد نكنيد)... به عقد مردان ديگر در بيآوري؟

و يا از خانم هاي نماينده پرسيد كه تو حاضري يك خانم بسيار زيباتر و شايسته تر از تو همسر، همبستر و همراه همسرت باشد در زندگي، در حالي هنوز هم تو همسر شوهرت هستي؟

دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

براي شيوا

عادت ندارم براي آزاد شده ها مفصل بنويسم، اما فضاي اين روزها تلخ است. آنقدر تلخ كه آدم مطمئن است فضاي آزادي هم چندان فرقي با زندان ندارد.

شيوا جان!
قدمت خير! راهت سبز! لبانت خندان! روحت همچنان بهار!

شيوا جان! بر خلاف بقيه نمي خواهم باز به مقاومت بخوانمت كه تو با همين يك- دو روز جوانيت به اندازه تمام جوانان ايراني مقاومت كرده اي و مبارزه. و برابري و دموكراسي و آزادي خواهي را قدمي بزرگ به جلو برده اي.

شيوا جان! حتي نمي‌خواهم از فلان اتفاق و بهمان حادثه و چرايي كنش تو و چگونگي واكنش ها بپرسم، كه به اندازه وافي انرژي از تو رفته است و به اندازه كافي من و ما در شرايط تو نبوده ايم و دركي از آن نداريم.

شيوا جان! اين بار فقط چشمها را ببند، گوشها را براي حرفهاي بي منطق، بدون درك فضا و شرايط. و خارج از گودنشينان هدر نده و به زندگي دخترك 26 ساله شاد با روحي بزرگ و كوله بار تجربه ساليني چندين برابر عمرت بناز!

تا آخر عمر هم تمام فعاليت ها را كنار بگذاري و به زندگي خانم مهندسي با روزمرگي هاي عادي بپردازي، هيچ از حق تاريخي و وجداني كم نگذاشته اي، چون تمام مبارزه ها و تمام هزينه هايت تا اينجا براي عمر يك نفر بسيار هم زياد است و تاريخ اين روزها، و وجدان بشريت صفحه كم مي‌آورد از توصيف تو و ماجراهايت.

شيوا جان! خيلي از متولدين 88 و 89 شيوا نام گرفته اند و 18 سال بعد با يادي از تو دليل نام گرفتنشان را با افتخار براي بقيه توصيف مي‌كنند.

شيوا جان! مطمئن باش آزادي هميشگي تو از دعاها و آروزهاي تمام مردم ايران شده است! مستدام و شاد باد!

خيانت: قانون در ايران- ضد قانون و اخلاق در انگليس

يك خبر حدود يكي- دو ماه پيش در مورد فوتباليست تيم منچستر يونايتد منتشر شد كه در تمام شبكه هاي خبري اروپا، بازتاب گسترده اي داشت. حالا خبر چي بود؟

بعد از اين همه مدت اول چيزي كه در جستجوي انگليسي نام اين بازيكن مي‌آيد، همين خبر است.

وین رونی در زمان بارداری همسرش، با خیانت به او، با فرد دیگری رابطه نامشروع داشته است.

رونی با جنیفر تامپسون ۲۱ ساله ارتباط داشته و در طول چهارماه با او در ارتباط بوده است.

این طور به نظر می رسد که رونی ۲۴ ساله، مبجور شده تا همه چیز را به همسرش کولین بگوید و همین ماجرا ممکن است منجر به جدایی این زوج جوان شود.البته طبق اخبار منتشره، رونی پس از تولد کای، پسرش دیگر با تامپسون ارتباطی نداشته است.

كل خبر را دقت كنيد. اولن مجبور شده است به همسرش كل موضوع را بگويد. دومن بعد از تولد پسرش ديگر با معشوقه رابطه نداشته است.

اما جالب ترين قسمت قضيه اظهار تاسف او از انجام چنين كاري است:

رونی در صحبتهایی در این رابطه گفت:« زندگی من در آستانه نابودی است. کار احمقانه ای بود. کولین این بار مرا نخواهد بخشید و مرا ترک خواهد کرد.»

حالا اين ور دنيا را در نظر بگيريد. دارند همه زورشان را مي‌زنند كه ازدواج موقت و مجدد و هر نوع ديگر رابطه خارج از همسري دائم و يگانه را قانوني تر از قانون كنند.

يكي از نمايندگان مجلس در مصاحبه اي كه از روي سايت ها برداشته شده است، گفته است كه يكي از شرايطي كه ازدواج موقت لازم مي‌شود زمان بارداري همسر است كه امكان رابطه جنسي با او وجود ندارد و يا سخت است.

اين است فرق مملكت ما با مملاك استعماري. در مملكت ما اين را قانوني مي‌دانند با اين توجيه كه زمان بارداري مرد بهش سخت مي‌گذرد و بايد حتمن روابط جنسي خود را بي وقفه، با آدمهاي ديگر داشته باشد، بعد در ممالك استعماري، صهيونيستي، بد و بي تربيت يك مرد چنين كاري مي‌كند، در تمام رسانه ها آبرويش را مي‌برند و تقبيح مي‌شود.

از آن جالب تر استدلال هاي اين برادر گرامي را بخوانيد در باب رابطه خارج از خانواده يگانه:


زن در ایام بارداری و همچنین مدتها پس از به دنیا اوردن بچه قادر نیست که شوهرداری کند.

پرانتز مياني: حالا ديگر اضافه نمي‌كنم ازدواج هاي دوم و سوم و موقت فوتباليست هاي ايراني را كه شهره عام و خاص است.

توضيحات اقناع كننده و مفصل حاج آقا:
۳)تضاد با اصل یکم حقوق بشر، این عدالت که اسلام از آن دم میزند با تساوی یکی نیست:

شبهه افکن در مورد این بخش از آیه که میگوید تعدد زوجات فقط به شرط این مجاز است که عدالت را رعایت کنید، میگوید عدالت با تساوی فرق دارد. همانطور که گفتیم حقوق بشر مانند علم روز بشر همیشه نقصهایی دارد و بله عدالت با تساوی یکی نیست. اسلام هم در مورد زنها خواسته است که به عدالت با انها رفتار شود و نه به تساوی. چگونه میشود انتظار داشت که مرد محبت خود را بین یک زن بدخلق و یک زن نیکو به صورت مساوی تقسیم کند. این تساوی عین ظلم و ستم است.

و حالا سخنان طيب زاده در باب ترويج روابط خارج از خانواده يگانه

و ببينيد كه چه زود قانون تصويب نشده، آقايون دست به كار شده‌اند:
ترویج آزاد ازدواج موقت در تبلیغات محله های تهران

دوشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۹

دوستی؟

اول همه چیز باید پنهان باشد. یا پذیرفته نشده است، یا باور آن سخت است.
چالش، بدخلقی، ترک فضاها و ... که نه خطا و جرم است و نه جذام.
بعد تردید در توانایی گذشته و به تدریج تردید در هر نوع توانایی.
باز انگار که بخواهی خودت باور کنی که چیز زیادی متفاوت از قبل نشده است، سفت و سخت می ایستی، گرچه تمام تفاوت ها فقط خودت را از درون صیقل می دهد، همان طور که هر صیقلی مناسب نیست، بدتر می شوی و البته گاهی که ثابت می شود هنوز می توانی، بهتر می شوی.
به هر حال خواسته های قبلی باید اجرایی بشود. گرچه سخت، گرچه تلخ، اما باید باور کنم که می شود.
تازه بعد از تمام این تلاشها و سختی ها، توضیح دادن به آشنایان مهربان و نگران و مهربانان آشنا و نیز بازجویی پس دادن به هر کسی که تو را می شناسد و یا شاید تو او را بشناسی و قانع کردن آنها که تصمیم نحوه زندگی تو برای تو است و نه دیگران و البته سختی ها و اشتباهات نیز تا حدی زیادی برای تو است و دست کم برای عزیزان نزدیک و نه دیگران.
بعد از همه اینها فاز جدید شاید غم انگیز باشد، تمام مخارج درمان و زندگی و حتی سفر و حداقل ارتباط با حلقه های نزدیک... با خودت بوده است، بدون کمک خواستن شاید با حذف چیزهایی از زندگی خوش قبلی اما تمام آنها با خودت.
بعد می گوید تردید دارم، راجع به خرج درمان تو، خرج بیماری تو و شاید خرج بستری بعدی... .
از حساب بانکیم پول بر می دارم، پول اضافی در حساب است.
هر چه جستجو می کنم، فقط حرف این است که می خواهد ناشناس باشد. می شکنم، از آن شکستنهایی که حدس می زدی، شاید طرف این طور بشود، اما بزرگی خودت برایت پررنگ تر بوده است. تمامش را پس می دهم و می گویم به ناشناس بگو لازم ندارم.
هنوز هم کلمات گم می شوند و برای سرعت حرف زدن، خیلی از آنها جابه جا می شوند. تو صورتم می خندد پیرزن و کلمه درست را مثل معلم هایی که اشتباه تو را کشف کرده اند، می گوید. پیرزنی که شاید از معدود همکارهایی بود که مفصل مشکل را پرسید و شنید.

اما به هر حال بعد از همه مقاومت ها، در مقابل او، مانند جذامی در خودم فرو می روم. وقتی می بینمش گرم، گرم گرم در آغوش می کشدتم. او بغض می کند و من هم آشکارا.
فقط یک بار می بینم. خسته تر از آن است که یک بار دیگر به دیدنش بروم و فرصت سوال از من پیش بیاید. شاید هم بداند، اما حساس بوده است و الان هم حساس تر. فکر می کنم این که نداند و با خودش تصور کند چه بی معرفت، بهتر از این است که بداند و غمی، حتی ذره ای اضافه بشود. بی معرفت ها زود از یاد می روند اما...
ولی در خوابهایم هست. و حتی در کلمات اشتباهی که از ذهن جابه جا بیرون می پرند گرچه می دانم که حتی برای من هم کافی نیست و دارم سعی می کنم جرات کنم دست کم خبر بگیرم

یکشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۹

11- نمايندگان حامي لايحه ضد خانواده


عفت شريعتي كوهباني نماينده دوره هفتم و هشتم مشهد و كلات از گروه اصولگرايان

وبلاگ دفتر ارتباطات مردمي خانم نماينده

وبلاگ در حال راه اندازي جديد

12 طرح / لایحه امضا شده توسط " عفت شریعتی کوه بنانی" 1389/04/29
طرح بیمه بیکاری و حمایت از بیکاران متقاضی کار 1389/03/26
طرح مقابله با توطئه‌های آمریکا و انگلیس به منظور صیانت از دستاوردهای صلح‌آمیز هسته‌ای 1389/03/25
طرح استفساریه بند (د) ماده (4) قانون ثبت اختراعات، طرح‌های صنعتی و علائم و نام‌‌های تجاری 1389/03/18
طرح دو فوریتی قانونی اصلاح قانون حمایت از انقلاب اسلامی مردم فلسطین - مصوب 19/2/1369 1389/02/29
طرح الحاق یک تبصره به ماده (12) قانون حمایت حقوق مؤلفان و مصنفان مصوب 1348 1388/11/04
طرح برقراری عدالت آموزشی در پذیرش دانشجو در دوره‌های تحصیلات تکمیلی و تخصصی 1388/10/20
طرح تغییر نظام آموزشی کشور 1388/03/03
طرح اختصاص حداقل چهل درصد (40%) اعتبارات استانی به آبادانی و توسعه روستاها و شهرهای با جمعیت کمتر از 15 هزار نفر 1388/02/02
طرح تمدید زمان اجراء قانون بودجه سال 1387 و متمم آن تا شهریور سال 1388 1388/02/08
1388/02/08 طرح ساماندهی و حمایت از مشاغل خانگی طرح اصلاح تبصره (1) ماده (6)
قانون اصلاح موادی از قانون برنامه چهارم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و اجراى سیاستهای کلی اصل (44) چهل و چهارم قانون اساسی

1387/06/27 طرح الزام دانشگاهها، مراکز و موسسات آموزش عالی به پذیرش دانشجویان دختر محل سکونت آنها


به گزارش ایلنا،عفت شریعتی عضو هیات رییسه کمیسیون اجتماعی ، با انتقاد از عملکرد سازمان ملی جوانان گفت: اقدام این سازمان در راستای ارائه گواهینامه ازدواج اقدامی غیرمنطقی و نامعقول است.

او توضیح داد: منطقی نیست که سازمان ملی جوانان به دنبال آن باشد که گواهینامه ازدواج اعطا کند و در صدد آن باشد که داشتن این گواهینامه را برای جوانانی که قصد تشکیل زندگی مشترک دارند تا دو سال آینده الزامی کند.

این نماینده مجلس گفت:‌خوب است که این سازمان به عنوان یک دستگاه فرهنگی به دنبال فرهنگ‌سازی در زمینه استحکام خانواده‌ها و مسئولیت‌پذیری جوانان در زندگی مشترک باشد. اما قابل پذیرش نیست به جوانان گواهینامه ازدواج ارائه کند و آنها را ملزم کند که برای ازدواج حتما کلاس‌های مورد نظر این سازمان را بگذرانند.

فكر مي كنم با همين ليست طرحههاي كه امضا كردند و يا طرح ريزي كردند به اندازه كافي مشتاق شديم ديگر افاضاتشان بماند

10- نمايندگان مخالف مواردي از لايحه ضد خانواده

خوب اگر فقط دو تا پست ديگر هم بخوانيد تعداد 8 نماينده زن مجلس اين دوره تمام مي‌شود. و خيالمان راحت مي شود كه ديگر كسي نمي ماند كه از اشكالات لايحه از موضع زنان دفاع كند.


نيره اخوان بيطرف

(متولد:۱۳۳۵ دورود
نماینده اصولگرای شهر اصفهان در مجلس پنجم و هفتم و عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس است.
تحصيلات علوم جديد:دکترا (در سايت مجلس نوشته شده است)



خانم بيطرف شبيه به اسمشان يا نظرات بسيار ملايمي در سياست دارند و يا بي طرف هستند و يا از محافظه كاران اصولگرا هستند.

- نيره اخوان:وزارت خانم دکتر دستجردي باعث افزايش انگيزه بانوان ايران شد

- نیره اخوان نماینده اصفهان، اخیرا نسبت به تعدد سفرهای حج نمایندگان مجلس اعتراض کرده و آن را در تعارض با کار زیاد نمایندگان عنوان کرده بود.

- عضو كميسيون حقوقی قضايی مجلس گفت: با وجود اينكه مهريه عندالمطالبه و حق قانونی زن است اما برخی از اين امر سوء استفاده می‏كنند و هدف آنان از ازدواج فقط اخذ مهريه از مرد است كه قانون بايد از اقدام اين افراد جلوگيری كند.

- عضو كميسيون حقوقي و قضايي مجلس با اشاره به سخنان اخير دبير شوراي نگهبان مبني بر اعطاي يك ميليارد دلار به سران فتنه از سوي آمريكا، تاكيد كرد: نمي‌توان بدون پايه قضايي چنين حرفي زد.

- نيره اخوان نماينده اصفهان در مجلس، در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا، ادامه داد: در اين مورد بايد از خود ايشان سوال كرد، اما اگر واقعا چنين چيزي صحت دارد، وي بايد مدارك آن را در اختيار قوه قضائيه قرار دهد تا حكم نهايي صادر شود.

- یک نماینده مجلس هفتم درباره احتمال رئیس جمهور شدن زنان معتقد است:« رئیس جمهور شدن زنان غیر قابل تصور نیست، یعنی یک روز اتفاق خواهد افتاد. اگر زنان بتوانند در وزارت خانه ها آنگونه مطرح شوند که رجل سیاسی به آنها اطلاق شود قاعدتا کاندیداتوری آنها در انتخابات ریاست جمهوری بلا مانع است.»


در مورد لايحه:
هرچند ازدواج مجدد مرد برای زن قابل قبول نیست ولی یکی از ویژگیهای این قانون ثبت نکاح موقت بر اساس آیین نامه مصوب وزارت دادگستری به صورت محضری است.

نیره اخوان: هیچ زنی ازدواج مجدد همسرش را نمی‌پذیرد
ولی آنطور که از اصول شرع برمی آید، همیشه اجازه زن اول برای ازدواج های بعدی جزء شروط بوده است! بله. اعتقاد من همین است. شرع بنابر شرایط و قاعده و اصولی این اجازه را به مرد داده است. بحث اجازه زن اول برای ازدواج های بعدی همیشه موردنظر بوده است و اگر این شرط از این لایحه حذف شود قطعا شورای نگهبان آن را مخالف با اصول شرع تشخیص داده و آن را رد می کند.
اما خانم اخوان در برخی مناطق کشور ما هستند مردانی که آنقدر به زن اول خود فشار می آورند که هم اجازه و هم رضایت او را برای ازدواج مجدد می گیرند. فکر می کنید برای این مشکل چه باید چه کرد؟ بله درست است. به نظرمن با این قانون نمی شود از حقوق این زنان دفاع کرد. بسیاری از مردان عنوان می کنند که به دلیل سر و سامان دادن زندگی زن نیازمند و حمایت و کمک ازدواج مجدد می کنند در صورتی که همیشه زنان از ازدواج مجدد فقط نیاز مادی ندارند و در مورد مهر و محبت هیچ گاه نمی توان عدالت را در میان زنان رعایت کرد. بنابراین افراد متاهل و خیر امکانات ازدواج را برای کسانی که پول ندارند و نمی توانند زندگی تشکیل دهند فراهم کنند. به نظر من این قانون برای افراد متوسط الحال است که می خواهند اعتدال را رعایت کنند وگرنه دست و پای مردی را که سالم نیست و قصد ازدواج مجدد دارد را نمی توان با این قانون بست و هیچ قانونی جلودار اینگونه افراد نیست.

فقط كاش در مورد لايحه كمي فعال تر در روزهاي تصميم گيري برخورد كنند.

سه‌شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۹

9- نمايندگان حامي لايحه ضد خانواده


فاطمه آجرلو
پرستار سپاه پاسداران در زمان جنگ تحمیلی
عضویت افتخاری سپاه در زمان جنگ تحمیلی
نماینده مردم شریف کرج ،اشتهارد و آسارا در هفتمین دوره مجلس شورای اسلام
عضو کمسیون آموزشی و تحقیقات مجلس شورای اسلامی
عضو کمیته آموزش و پرورش کمسیون آموزش وتحقیقات و مسئول پروژه طرح احیای معاونت پرورشی
عضو فراکسیون زنان مجلس شورای اسلامی
عضو فراکسیون فرهنگیان مجلس شورای اسلامی
عضو فراکسیون صنایع غذایی مجلس شورای اسلامی
عضو هیات رئیسه تحقیق و تفحص از مرکز مشارکت زنان ریاست جمهوری
عضو و مسئول کمیته معاونت دانشجویی تحقیق و تفحص از وزارت علوم تحقیقات و فن آوری
عضو و مسئول کمیته مفاسد اقتصادی و بازرسی کل کشور تحقیق وتفحص از قوه قضاییه
عضو ومسئول بخش تدوین کتب تحقیق و تفحص از وزارت آموزش وپرورش مسئول پروژه گلوگاه مشکل آفرین درتولید
عضو گروه دوستی ایران - لبنان - فیلیپین- بلغارستان
عضو فراکسیون جمعیت و توسعه سازمان ملل درمجلس شورای اسلامی
عضو هیات رئیسه فدراسیون ووشو
عضو اتاق فکر و طراحی استراتژی راهبردی دانشگاه پیام نور در راستای توسعه دانایی محور


سوابق تحصیلی :
کارشناس روانشناسی بالینی
کارشناش ارشد روانشناسی شخصیت
دانشجوی دکترای روانشناسی تعلیم و تربیت
طلبه سطح 2 حوزه علمیه
مدرس دانشگاه و حوزه علمیه

راجع به لايحه - بهمن 88
آجرلو همچنين از پيشنهادات جديدي ازسوي فراكسيون زنان در رابطه با لايحه حمايت از خانواده خبر داد و گفت:در آخرين جلسه فراكسيون زنان پيشنهاداتي در رابطه با اين لايحه ارائه شد، هر چند كه بر روي لايحه حمايت از خانواده كار كارشناسي سنگيني صورت گرفته است و اين لايحه در كميسيون حقوقي و قضايي چكش‌كاري شده است.
او ادامه داد: كارشناسان نظرات كارشناسي مفيدي در رابطه با لايحه حمايت از خانواده ارائه كرده‌اند و اميدوارم اين لايحه بدون تغيير فاحشي در صحن علني مجلس تصويب شود.

آجرلو ادامه داد: اهميت لايحه حمايت از خانواده از آن جهت است كه براي اولين بار نگاه حقوقي و تخصصي نسبت به حوزه زنان و خانواده صورت گرفته و آفت‌هاي آن شناسايي شده است.

بقيه پرونده خانم:
پرونده عباس پالیزدار
عباس پالیزدار به دعوت او به عنوان یک کارشناس وارد هیأت تحقیق و تفحص مجلس از قوه قضاییه شد. اگرچه برخی رسانه‌ها او را دخترخاله پالیزدار معرفی کرده‌اند، اما پالیزدار هر نوع نسبت خویشاوندی را با او تکذیب کرده و خود را دوست خانوادگی قدیمی آن‌ها معرفی کرده‌است. دادگاه رسیدگی‌کننده به این پرونده در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ او را به جرم «معاونت در تخریب اعتماد عمومی جامعه به مسئولان نظام و خارج کردن اسناد محرمانه» به چهار سال حبس محکوم کرد.

صادق محصولی
آجرلو ،در جریان رای اعتماد مجلس به صادق محصولی در حالیکه به گفته خود دارای روابط خانوادگی با محصولی بود و پیش تر از او حمایت کرده بود به عنوان نماینده مخالف نطق کرد. این نطق با مخالفت برخی نمایندگان مواجه شد. عباس‌علی نورا نماینده زابل در تذکری شفاهی گفت: «محتوای صحبت های آجرلو در موافقت با محصولی است نه در مخالفت با وی و این توهین به مجلس است و وقت نمایندگان مخالف را هدر می دهد» او در جریان معارفه محصولی به عنوان وزیر کشور نیز حضور داشت.

معرفی به عنوان وزیر پیشنهادی
فاطمه آجرلو جزو سه زنی است که برای نخستین بار در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، برای تصدی وزارت رفاه و تأمین اجتماعی در دولت دهم از سوی محمود احمدی‌نژاد به مجلس معرفی شدند.

وی در تاریخ ۱۲ شهریور ماه ۱۳۸۸ پس از بررسی های ۵ روزه مجلس شورای اسلامی در مورد وزرای پیشنهادی رییس جمهور موفق به کسب رای اعتماد از مجلس نشد و با دریافت ۷۶ رای موافق، ۱۸۱ رای مخالف و ۲۹ رای ممتنع از راه یابی به وزارت رفاه و تأمین اجتماعی بازماند

محاکمه و بازجویی 11 ساعته فاطمه آجرلو در ارتباط با باند پالیزدار
تهران- خبرگزاری ایسکانیوز:فاطمه آجرلونماینده کرج درارتباط با باند پالیز دار به مدت 11ساعت در محل دادستانی تهران تحت بازجویی ومحاکمه قرار گرفت .


به گزارش گروه دریافت خبر باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران" ایسکانیوز" پس از دستگیری و بازداشت عباس پالیز دار و 13 نفر از اعضای این باند و کشف اسناد ومدارک محرمانه و سری مراجع امنیتی ، نظامی ، لشکری و کشوری و اقرار اعضای این باند و کشف شبکه مخرب و مجرمانه آنها، فاطمه آجر لو به عنوان متهم احضارو در روز چهارشنبه به مدت 5 ساعت تحت بازجویی ومحاکمه قرار گرفت.

آجر لو در هنگام خروج از اتاق بازپرسی و دادسرای تهران با عصبانیت از پاسخگویی به سئوالات خبرنگاران خودداری کرد.
درروز پنجشنبه نیز علیرغم تعطیلی دادسرای تهران ، فاطمه آجرلو به مدت بیش از 6 ساعت، تحت بازجویی ومحاکمه قرار گرفت .

در جلسه محاکمه روز پنجشنبه آجر لو، همسر وی که یکی از قضات دادگستری است وی را همراهی می کرد.
همچنین درروز پنجشنبه باز جویی و محاکمه مدیر کل حوزه ریاست سازمان بازرسی کل کشور نیز انجام شد که مدیر کل مذکور پس از محاکمه وباز جویی در دادسرای کارکنان دولت بازداشت وروانه زندان اوین گردید.

ظاهرا این مدیر کل در ارتباط با فاطمه آجر لو و سایر متهمین شبکه پالیز دار متهم به همکاری و مشارکت با آنان می باشد .
یکی از همراهان آجر لو نماینده کرج که در دادسرای کارکنان دولت حضور داشت ، گفت : به غیر از روز یکشنبه که مجلس جلسه علنی دارد، این نماینده مجلس، برای تمام ایام هفته آینده جهت محاکمه و بازجویی احضار شده است .

هر چند سخنگوی قوه قضاییه هنوز از نوع جرائم و حجم اتهامات و ویژگی این باند اطلاعاتی منتشر ننموده است ولی از نحوه بر خورد این نماینده مجلس و ترکیب اعضای باند پالیز دار، وجود شبکه ای مجرمانه وسازمان یافته که تعدادی از نمایندگان مجلس نیز در آن دخیل هستند و جرایم مهمی مرتکب شده اند، اطلاعاتی واصل که پس از قطعیت منتشر خواهد شد.



عباس پالیزدار: فاطمه آجرلو به من گفت راجع به هاشمی و ناطق‌نوری حرف بزنم

كاش يكي از نمايندگان مجلس ام اس داشت!

مي‌دانستيم كه در حال حاضر دومین عامل معلولیت جوانان در کشور ما ام‌اس است که متاسفانه بیشتر جمعیت تحصیلکرده و توانای کشور را مورد هدف قرار داده است؟

مي‌دانستيم كه بيشترين مبتلايان به ام اس بين سنين 20 تا 40 ساله هستند؟

مي دانستيم كه میزان ابتلا به ام اس در خانمها 3.5 برابر آقایان است؟

مي‌دانستيم كه استرس، ناراحتی و هیجانات روحی، زمینه‌ساز تشدید علائم این بیماری هستند، به طوری که در یکی از مقالات علمی بر نقش کاهش استرس در بیماران مبتلا به ام‌اس به اندازه نقش دارو تاکید شده است؟

مي‌دانستيم كه بیماری ام اس در چند سال اخیر به طور ناشناخته‌ای شایع شده است؟

مي‌دانستيم كه 27 درصد مبتلايان به ام.اس هرگز ازدواج نمي کنند؟

مي‌دانستيم كه این بیماری درمان قطعی نداشته و این درمان‌ها، فقط در کاهش سرعت رشد بیماری موثر است؟

و اما بدانيم كه در لايحه حمايت از خانواده ازدواج مجدد منع شد، مگر در موارد خاص:

۱- رضایت همسراول ۲- عدم قدرت همسر اول به ایفای وظایف زناشویی ۳- عدم تمکین زن از شوهر مطابق حکم دادگاه ۴ – ابتلای زن به جنون یا امراض صعب العلاج ۵- محکومیت قطعی زن در جرائم عمدی به مجازات یک سال زندان یا جزای نقدی که بر اثر عجز از پرداخت منجر به یک سال بازداشت شود ۶- ابتلای زن به هرگونه اعتیاد مضر به حال خانواده به تشخیص دادگاه ۷- ترک زندگی خانوادگی ازطرف زن به مدت شش ماه ۸- عقیم بودن زن ۹- غایب مفقود الاثرشدن زن به مدت یک سال ۱۰- سوء رفتار یا سوء معاشرت زن به حدی که ادامه زندگی را برای مرد غیر قابل تحمل سازد."


 بنابراين صرف بيماري ام اس، شرط ازدواج مجدد همسر است.

 مگر زنان مبتلا به ام اس خود آزاري دارند كه  با وجود اين قانون ازدواج كنند؟!!! به اين طرح مي‌گويند طرح استحكام بنيان خانواده!!!