يك وقتهايي يك چيزي تو ذهن گره ميخورد كه تا مفصل بهش فكر نكني و باهاش كلنجار نروي رها نميكندت و آن جايگاه مردان در جنبش زنان امروز ايران است.
شايد اصلن بحث مناسبي نباشد براي اين روزها، شايد هم جايگاهش حالا نباشد، شايد هم اتفاقن موضوع مهمي است كه ميتواند نقطه عطف بشود. در هر صورت به نظرم همان طور كه تبعيض جنسيتي عليه زنان در طول تاريخ كار را تا به امروز به اينجا كشانده، فكر ميكنم شايد يك دفعه، رها كردن بررسي و تحليل كنش زنان با مردان، و جايگاه جنبش زنان در بين مردان يا جايگاه مردان در جنبش زنان، ممكن است به نوع ديگري تعادل را به هم بزند.
روزهايي كه انگهاي زيادي بر دوش فمنيسيتهاي ايران بوده است، زياد دور نيست. گرچه شايد اوج برچسبها مربوط به زمان نوجواني من است، اما بعضي از آنها خوب يادم است، چون شايد تحليلهاي آن روزها را متاسفانه خيلي تحت تاثير ميگذاشت، يا دست كم تحليلهايي را كه سن من ميتوانست درك كند متاثر ميكرد.
زماني كه فمنيستها متهم ميشدند به اين كه به دليل مطلقه بودن، بيوه بودن، يا مجرد بودن در سن بالا، به خاطر مشكلات شخصي خودشان و با اثبات هزار دليل ( و بهتر است بگويم كوته بيني اثبات كنندهها) دچار مرد ستيزي هستند و هر چه از برابري و آزادي و حقوق زنان ميگويند صرفن از اين منظر است يا قسمت عمدهايش از اين منظر است.
كاري با اين ندارم كه اين تحليل چقدر درست بوده است و اگر هم در نسل قبل، زندگي شخصي بسياري از زنان فعال شبيه چيزي كه ميگفتند بوده است( فرضن) چرا چنين بوده است.
اما بحث من اين است كه وقتي امروز با يك اقدام بي سابقه 33 نفر از فعالترينهاي جنبش زنان دستگير مي شوند، علاوه بر خانواده، همسران اكثر آنها هستند كه تك به تك طي اين ماجرا شناخته ميشوند و پيگير آزادي همسرانشان هستند.
ميخواهم بگويم زنان فعال امروز همه همسراني دارند و حتي كودكاني، خانوادهاي گرم كه نبود يك- روز و دو- روز آنها، عاطفه خانوادههايشان را پريشان ميكند، و نه خوراك و رخت و لباس و تنظيم كارهاي خانه را. وگرنه كه همه اين زنان اهل كار و سفر داوطلبانه و پژوهشي و آموزشيند و عادت به دوريهاي دور و نزديك از خانه دارند.
فكر ميكنم مردها به درك بزرگي از خواستههاي زنان رسيدند ( كه البته هنوز بسيار جاي پذيرش بيشتر دارد) كه فعالان زنان امروز، با خواستههاي برابري حقوقشان، با آزاديخواهيشان و با تمام مطالبات اجتماعيشان مجبور به طلاق و انتخاب تنهايي نيستند. و اين نسبت به حتي شش- هفت سال قبل، بسيار گسترده و چشمگير است و باارزش.
بعد چه؟ اما امروز! چند نفر از بازيگران اجتماعي، حقوقي و سياسي كه جز مردان هستند، از جنبش
زنان دركي نزديك به خود زنان دارند؟ الويت برابري زن و مرد، جز الويت چند نفر از اين نخبگان و تصميمگيرندگان است؟ چقدر فاصله بين زنان و مردان امروز هست؟ و اين فاصله آيا بايد كم بشود؟ و اگر بله، چطور؟ و در آن صورت فوايد اين نزديكي بيشتر از هزينهي آن هست؟
دارم كلنجار ميروم باهاش... كمك كنيد!!!