با اينكه خيلي جاها در توجيه وجود مهريه آن را هديهاي از طرف مرد به همسرش ميدانند يا خيلي از حقوقدانان از صداق استفاده ميكنند و آن را دليلي بر صدق محبت مرد به زن ذكر ميكنند( با اشاره به قرآن البته)، اما موضوع اين است كه به نظر مهريه بهاي چيزي جز رابطهجنسي كه بين مرد و زن برقرار ميشود نيست. و البته بهايي كه فقط مرد بايد در ازاي تمتع جنسي به زن بدهد.
گويي كه تاكيد بر يكطرفه بودن لذت، يا بياهميت بودن لذت زن آنقدر بديهي بوده است كه حتي در عوض لذت، مرد بايد چيز ديگري به زن بدهد. يا شايد بهتر باشد بگويم لذتش را از زن بخرد. به طور خاص آيهء 24 سورهء نساء ميگويد:" زناني را كه براي استمتاع انتخاب ميكنيد اجور آنان را بپردازيد." كه خيلي از فقها و حقوقدانان هم با اشاره به همين آيه مهريه را جز اصول ازدواج قرار دادهاند.
يك مورد جالب ديگر در بارهء مهريه و آن اين كه در صيغه يا نكاح منقطع ( واژه استفاده شده در متون حقوقي) در صورت ذكر نشدن مهريه عقد باطل ميشود در صورتيكه در ازدواج دائم يا نكاح دائم ذكر نكردن مهريه موجب بطلان عقد نميشود.
به نظر ميرسد، واضع قانون با اين فرض كه در زندگي دائم در هر صورت ممكن است مرد كارهاي ديگري در قبال لذت يكطرفهاش براي زن انجام بدهد كه ذكر نكردن مهريه چيزي را باطل نكند، (مثل دو معاملهگري كه سر قيمت آن اول با هم شرط نميكنند چون كه قرار است طرف مشتري دائم شخص باشد و مطمئن هستند كه با هم كنار ميآيند.) اما در صيغه چون مدتدار و محدود است و ممكن است فرصت جبران پيش نيآيد به خاطر همين تعيين قيمت را همان اول جز اصل لازم گذاشته است. و در مورد آنها هم در وسائل الشيعه نوشتهاند كه : زناني كه به عقد منقطع در ميآيند اجير شده اند( مستاجرات).
و يك چيز ديگر هم اين كه زماني كه بعد از وقوع عقد، طلاق صورت بگيرد، قانون دو حالت را براي اين مورد در نظر گرفته است:
و حالت دوم وقتي طلاق قبل از نزديكي صورت بگيرد، در اين صورت نصف مهريه اسمي يا مقداري كه در تمتع مرد هست فقط بايد پرداخت بشود.